صادقي با بنيان گذاشتن سبك عاميانه اجرا، مخاطباني را كه تا آن روز با برنامههاي اينچنيني ارتباط برقرار نكرده بودند، به سمت جعبه جادويي كشاند.
او كه سال گذشته رتبه اول مجريان برتر شبكههاي سيما را از آن خود كرد، اين روزها از برخي همكاران و اطرافيانش در ـ به قول خودش ـ خانه رسانه دلگير و گلهمند است. صادقي در پايان مصاحبه ما را امين خود دانست. از آرزوهاي ناكام و شكست تلخ زندگياش گفت و از شايعهسازي، تهمت و كنجكاويهاي آزاردهنده اطرافيان در خانه رسانه ابراز دلتنگي كرد. «اي كاش انقلابي براي همه مادر خانه رسانه رخ دهد تا هر كس خودش باشد. از كنجكاويهاي نابجا دست برداريم چون در نهايت آسيب مهلك آن به خودمان ميرسد. براي همديگر دعا كنيم و در اين وادي به يكديگر كمك كنيم و حداقل اگر دست يكديگر را نميگيريم، جلوي پاي هم سنگ نيندازيم». برنامه خانه من خانه تو كه هر روز صبح از شبكه سوم سيما پخش ميگردد، بهانه گفتوگوي پيش روي شما شد.
ژيلا صادقي از نگاه خودش كيست؟
با اين سوال ياد جملهاي از فرزاد حسني افتادم كه ميگويد: يك زمانهايي ميرسد كه انسان لازم است به اطرافيانش بگويد كه واقعاً كيست، اما از يك سوي از دوران كودكي هميشه شنيدهايم كه بايد فروتن و متواضع باشيد. بنابراين خيلي چيزها را نبايد به زبان آورد تا حمل بر خودستايي و خودشيفتگي نشود. هميشه اين سوال را از خود پرسيدهام كه تو كه هستي و از نداي درونم پاسخ شنيدهام، هيچكس جز خودت. آري او سعي ميكند كه خودش باشد و حرفهايش از جنس دل، نگاهش از عمق دل و احساساتش لبريز از دل باشد. بسيار زياد كنجكاوم و نميتوانم از كسي كينه به دل گيرم. بخصوص زماني كه به چشمهايش نگاه ميكنم، ديگر همه چيز را فراموش ميكنم. برخي مواقع از اين خصوصيت بهشدت خسته ميشوم اما در نهايت فكر ميكنم درستتراست كه همينگونه بمانم. به قول پدرم كه هميشه ميگويد، به همه سلام بده و اصلاً منتظر جواب سلام نباش. با ورود به سال جديد پا به 35 سالگي گذاشتم. 30 سال آن را در نظر نميگيرم چرا كه دوست دارم هميشه سادگي، صداقت و روراستي يك بچه 5 ساله را داشته باشم.
اين كنجكاوي كه به آن اشاره كرديد، چقدر در ترغيب شما به اجرا موثر بود؟
خيلي زياد. هر آدمي در هر شرايط كاري قرار ميگيرد، اگر حداقل راجعبه جايگاه خودش كنجكاونباشد، نميتواند براي دانستن احساس نياز كند. در سالهاي اخير برنامه خانه مهر بهترين تجربه من در اجرا بود. اولين پلهاي كه حس كردم بسيار بزرگ است چرا كه وقتي پا روي آن گذاشتم به اندازه 10 قدم به سمت بالا صعود كردم. اين موضوع كنجكاويام را بيشتر تحريك كرد. كنجكاو كه نباشي، چيزي مال تو نميشود. احساس نياز نميكني و منتظر آمدن فردا نيستي.
شما جزو مجريهاي پرانرژي و فعال هستيد و بيان خاص خودتان را داريد. چقدر از اين لحن خودماني متعلق به خودتان است و چقدر به قلم نويسندهها وابسته است؟
زماني كه تصميم گرفتم با سبكي جديد در اين حرفه فعاليت كنم، برنامه «بيدار شو، آفتاب شده»استارت كارم شد. حس كردم تا خودم نباشم. نميتوانم آن سبك را به خوبي اجرا كنم. سعي كردم در همه جا خودم باشم. بنابراين از ابتدا تكليفم را با خودم روشن كردم. «اگر ميتواني ادا درنياوري، خودت باشي و با همين سبك و سياق جلو روي، اين كار را آغاز كن». ضمن اينكه همواره نسبت به نويسندههايمان آقاي مهدي فرشچي، سعيد فروتن، خانم چوپاني، زهرا سياقي و خانم طاهري احساس دين ميكنم. آنقدر اين عزيزان در نوشتههايشان دايره واژهها و كلماتشان گسترده بود و آنقدر در ترسيم يك آدم واقعي، بيشيله پيله، روراست و صادق همراهيام كردند كه اگر حتي يك گره كوچك هم در افكار من وجود داشت، راهنماييهايشان و بداههگوييها در نوع نوشتههايشان راهنماي من بوده و تكليفم را روشن كرد. گويي كه اين آدمها من را ميشناختند و وجود آنها در زندگي كاريام يك اتفاق بينظير بود. زمان شروع اجرا در برنامه خانه مهر ديدم چنين برنامههاي خانوادگي بارها در يك قالب تكرار شده است. با كسب اجازه از خانم ژيلا اميرشاهي، خانم صفويزاده و … به خودم گفتم تو داري با افرادي همراه ميشوي كه براي خودشان اسم و رسمي دارند، يا با همان سبك كارت را انجام ميدهي كه مطمئناً زمين ميخوري يا اينكه بايد طرحي نو در اندازي. به اين نتيجه رسيدم كه چرا نبايد زنان ما شاد باشند در عين نجابت و متانت هم ميشود شور و هيجان داشت. در خانه مهر پس از آشنايي با خانم چوپاني و خانم طاهري از آنها خواستم كه مرا اسير واژهها نكنيد. در اين برنامه بود كه فهميدم چقدر نگه داشتن آنتن زنده سخت است هر روز نميتوانستم سلام برنامه را در يك قالب بگويم بايد اين سلام را در هر برنامه متفاوت ادا ميكردم و در كنار آن هر روز با 5 شخصيت و 5 ژانر متفاوت روبهرو بودم. مثلاً در بخش پزشكي بايدفضاي پزشكي را ميشكستم و زن خانه ميشدم و… الان هم در برنامه خانه من خانه تو، اينگونه نيست كه متن را بگيرم و حفظ كنم نه من اين كار را ميكنم و نه نويسنده چنين توقعي دارد. تنها به من نگاهي مياندازد و از آن الهام ميگيرم، گاهي متن فقط يك صفحه است اما من به اندازه 10 صفحه در مورد آن صحبت ميكنم.
تاكنون از طرف سازمان يا تهيهكننده بهخاطر اين بيان تذكري نداشتهايد؟
از طرف سازمان هرگز چنين چيزي پيش نيامده است چون كاملاً با سبك و سياق من آشنا شدهاند يادم ميآيد در برنامه بيدار شو آفتاب شد اولينبار چنين سبكي را اجرا كردم اما متاسفانه آدمهايمقلد بسيارند و كسي حاضر نيست در خلوت خودش فكر كرده و راه جديدي پيدا كند همه ميخواهند راهي را كه شما رفتهايد بروند و بعد ادعا هم داشته باشند. در آن زمان هم شنيدم كهخانمي ادعا كرده بود اين سبك را كه صادقي اجرا ميكند در فكر من نيز بود. بعدها كساني هم آمدند كه شبيه اجراي من را تقليد كنند كه از طرف كارشناسان اين امر مورد انتقاد قرار گرفتهاند و در پاسخ اعتراض آنها گفته شد صورت، بيان و… صادقي براي اين نوع سبك جواب ميدهد و رفتارش سبك نيست و روشاش همينگونه است و ادا در نميآورد. چون ادا زماني از دست آدم در ميرود و جلف ميشود ادا هيچ وقت به دل بيننده نمينشیند اما در مورد تذكر تهيهكننده در خانه مهر به دليل اينكه نمايشها را بداهه اجرا ميكردم، در قسمتهايي كه ميخواستم معضلات زندگي ايرانيان را ارائه دهم كه واقعاً ميدانستم درد زندگي كسي هست و اين فرصت را دارم كهآن را در برنامه عنوان كنم، گاهي كمي تند ميرفتم كه تهيهكننده با خنده ميگفت خيلي عصباني شدي، كمي آرامتر مساله را بيان كن. هدايتهاي اينچنيني داشتم، اما هيچ وقت محدود نشدم آنها متوجه شدهاند كه كسي آمده تا كار متفاوتي ارائه دهد و كفه ترازو را به نفع خانمها سنگين كند كسي كه توانسته خانمها را از پشت ميز بيرون بكشد. حتي اگر دقت كنيد لحن خيلي از مجريان باسابقه هم طي اين مدت كمي عوض شده است.
يعني معتقديد كه مجريان ديگر تحتتاثير شما قرار گرفتهاند؟
بله، به خوبي متوجه اين جريان شدهام به عنوان مثال در برنامه خانه مهر با كارشناسان خانمدست ميدادم و برخي اوقات به آنها ميگفتم اجازه دهيد دستاتون را ببوسم، يا اينكه قربون دستان شما برم و… در واقع از همان جمله و ادبيات ايراني استفاده كردم بعد ديدم كه در برنامههاي ديگر مثلاً مجري خانمي جلو ميرود و با مهمانش دست ميدهد و… به اعتقاد من اگر قرار است كاري انجام شود بايد توافقي باشد ژست و ادا نباشد همه ما در رسانه مثل يك زنجير به يكديگر وصل هستيم اگر رفتار ديگران واقعي باشد رفتهرفته محدوديتها پيش ميآيد خط قرمزها تعيين ميشود، هشدارها داده ميشود و… همه اينها من را هم محدود ميكند. هميشه به همكاراني كه يك پله از من پايينتر ايستادهاند ميگويم ما همه به يكديگر وصل هستيم و آبروي تو، آبروي من هم هست.
هر زمان كه موفقيت آنها را ميبينم خوشحال ميشوم و حسادت نميكنم و نميگويم كه اين سبك، سبك من است همه حواسم به آن ظرفيتهايي است كه خدا به من داده است تا همه را با كيفيت مال خودم كنم پس خانم فلاني يا آقاي فلاني كه به سبك من اجرا ميكنند مايه فخر و مباهاتم است كه اساتيدي پذيرفتهاند كار ژيلا صادقي درست است. با اين عمل خود ثابت كردهاندكه اگر صادقي پيشبند ميبندد و پابهپاي كارشناس آشپزي، غذا ميپزد، كارش درست است. خيليها در خيابان به من انتقاد ميكنند كه خانم صادقي چرا اجازه داديد فلان مجري در جايگاه شما بايستد و اداي شما را درآورد، ولي من اينگونه به قضيه نگاه نكرده و نميكنم. هميشه گفتهام كه خانم … يكي از مجريان موفق مازندران است. اين خانم سبك كارش با سبك كار من يكي نيست و چهرهاش ميطلبد كه يك اجراي متين داشته باشد. اين خانم براي اينكه در نبودم جاي مرا پر كند تا بيننده اذيت نشود، مجبور شده عليرغم ميل باطنياش به سبك من اجرا كند. ايشان از دوستان خوب من هستند و شخصا براي حضورشان در تهران خيلي تلاش كردم. از همكاران ديگر هم ميخواهم سبكي را كه با هم باب كرديم، پيش ببريم و نگوييم كه فلاني هم تقليد ميكند اما اگر قرار است كاري تقليد شود، با يك تعريف درست اين كار انجام شود.
اين همراهي كه با كارشناسان داريد، مثلا پيشبند ميبنديد و آشپزي ميكنيد، چقدر اجرايتان را تقويت ميكند؟
براي مخاطبي كه وقت ميگذارد و برنامه را ميبيند، ارزش قائلم و بايد بدون آنكه نقش بازي كنم،به او بفهمانم كه من هم از جنس تو هستم. براي اينكه مخاطب بپذيرد كه آن فضا، فضاي خودشاست و هر آنچه در برنامه گفته ميشود، صحيح است و باعث پيشرفت او ميشود، بايد تبليغ كنم. خيلي از دوستان صاحبنام به من ميگويند صادقي تو مجري هستي و نبايد اين كارها را انجام دهي، نبايد پياز سرخ كني، نبايد… اما من به خودم ميگويم من اگر اين كارها را نكنم، پس چگونه به آن خانمي كه مثلا دكتر است و برنامه را ميبيند، بگويم خانم شما دكتري، مقام داري، اهميت اين را فراموش نكن كه زن خانه هستي. در برنامه شب عيد ديديد كه خانهتكاني كردم، حلاج آوردم، پنبهزن آوردم، ملافه شستم، فرش شستم، ديوار شستم و در تمام مدتي كه خانمهاي خانه در حال خانهتكاني بودند، من هم يك دستم دستكش بود و دست ديگرم سطل و تايد.
تابهحال پيش آمده كه هنگام پخش برنامه بهعلت نقصفني يا بدقولي مهمان مجبور به پرگويي شويد ولي در آن لحظه مطلبي به ذهنتان نرسد؟
تنها يك بار در طول برنامه زنده خانه مهر، با هيجان به سمت دوربين رفتم تا جملهاي را بگويم ولي يك لحظه آن را فراموش كردم، بعد بلافاصله باتوجه به اينكه سبك، سبك راحتي است و ساختارها و قالبها را شكسته است، كمي دستم را به شقيقهام زدم و گفتم: چيميخواستم بگويم؟ آهان يادم آمد، الان نميگويم، فردا ميگويم. در آن لحظه بيننده فكر ميكرد كه من بازي ميكنم، در حالي كه حرفم را فراموش كرده بودم.
فكر ميكنيد خانه من، خانه تو، چقدر از موفقيت خانه مهر بهره برده است؟
زماني كه ميخواستم اين برنامه را شروع كنم، خيليها گفتند كه اگر از برنامه زنده به برنامه توليدي بروي، به خودت ضربه زدهاي و برنامه زنده، ويژگيهاي زيادي دارد. ارتباط مستقيم است و شايد در برنامه زنده بتواني آن هيجان و انرژي را داشته باشي اما در برنامه توليدي اين هيجان گرفته ميشود اما من چون ديدم در اجرا هم خودم هستم، برايم فرق نميكرد يا خيليها ميگفتند تو حرف كم نمياري؟ من گفتم مگر قرار است صادقي در زندگياش حرف كم بياورد، كمااينكه در شروع خانه مهر هم همين افراد ميگفتند يواشتر جلو برو، روز آخر كم ميآوري، بعدهمان آدمها اعتراف كردند كه تو در روز آخر با همان انرژي برنامه خانه مهر را تمام كردي كه از روز اول شروع كرده بودي! در برنامه توليدي آن دوستان نبودند كه ببينند اما خودم بودم و ديدم كه فشار بيشتر شد ولي انرژي من همان انرژي بود. ضمن اينكه در فضاي بسيار زيبايي برنامه ضبط ميشود. 18 لوكيشن داريم و دستمان بسيار باز است. كارگرداني برنامه خانم مريم مصفا، يك ژيلا صادقي در يك لباس ديگر است. پا به پاي من ميدود. پا به پاي من تصوير، ميزانسن، دكوپاژ و … را سينك ميكند و…
از نگاه مخاطب چه انتظاري از برنامه خانه من خانه تو داريد؟
انتظار دارم وقتي به من ميگوييد به برنامه بيا، واقعا بيايم. به عنوان مجري دوست دارم كه يك روز مهمان به خانه من بيايد و با هم بگوييم، بخنديم و برنامه را اجرا كنيم. برنامه داريم، بهزودي در فرهنگسراها با مردم قرار بگذاريم و همديگر را ببينيم و يا به شهرستانها برويم و با لباسهاي همان منطقه برنامه را اجرا كنيم.
و انتظارتان از مجري؟
چون خيلي كنجكاوم از مردم درباره برنامه و خودم سوال ميكنم. از آنها ميخواهم كه خواستههايشان را عنوان كنند. تمام تلاشم را ميكنم قبل از اينكه مردم از من چيزي بخواهند من از آنها سوال كنم و براي پيشرفت، همفكري بطلبم.
فكر ميكنيد چقدر ديگر براي اين پيشرفت جا داريد؟
در عين اينكه ميگويم درياي هنر بيكران است، با مرور زندگي پيشكسوتان اين قانون را پذيرفتهامكه يك روز هستم و روز ديگر نيستم. باور كردهام روزي كسي خواهد آمد كه سبكي ديگر ارائه دهد و رسانه در آن زمان به او احتياج دارد. از همين حالا بايد خود را آماده كنم كه روزي پرچم سفيد را به عنوان تسليم بالا بگيرم و راه جديدي در زندگيام باز كنم و اين عرصه را براي افراد ديگر خالي كنم.
برنامه خانه من خانه تو از آن دست برنامههايي است كه بيشتر مخاطبان آن خانمهاي خانهدارهستند، چقدر در اين برنامه به زنان شاغل و انتظاراتشان فكر كردهايد؟
در وهله اول قصد داريم انتظار يك زن را برآورده كنيم. زن با هر تعريف و جايگاهي كه باشد مثل مادر خانوادهاي كه براي همه افراد خانواده غذا تهيه ميكند حال بايد ديد كه تك تك اعضاي خانواده چقدر گرسنه هستند. امروزه اطلاعرساني زياد شده و مردم به همديگر خبر ميدهند كه فلان برنامه درحال پخش است، حالا آن كسي كه اين خبر را ميشنود بايد ببيند چقدر احساس گرسنگيميكند.
اما بايد پذيرفت زنان شاغل با مشغلههايي كه دارند ديگر فرصت دنبال كردن چنين برنامهها وآموزشهايي را عليرغم نيازشان ندارند.
من هم چنين انتظاري را ندارم. بين 70 ميليون جمعيت ايراني، حتي اگر يك نفر هم تكان بخورد براي من كافي است. حمل بر خودستايي نشود، اما آنقدر نامه و تلفن در روابط عمومي داشتهامكه در آن از تاثير اين برنامه در زندگيشان نوشتهاند. همين براي من كافي است. البته بسيار تلاش كردهام جاي خالي براي پخش مجدد برنامه در بعدازظهرها مهيا شود.
معيار انتخاب كارشناسان در برنامه چيست؟
شعاري را در «خانه من خانه تو» باب كرديم مبني بر اينكه ميخواهيم يك خانواده سالم داشتهباشيم. يك خانواده سالم در همه زمينهها به اطلاعرساني نياز دارد.
خانوادهها دغدغههاي ديگري به غير از آشپزي، كارهاي هنري و كارشناسان روانشناسي و … هم دارند.علم تغذيه هم ثابت كرده است كه تغذيه سالم بر روح و روان يك فرد و جايگاهش در اجتماع موثر است. شما نبايد آشپزي را تنها از نگاه ماهيتابه و پياز داغ ببينيد.
اين برنامه بيشتر متناسب مادران و خانمهاي خانهدار است. دختران 19ـ18 ساله كمتر مخاطب اين برنامهاند چون راهحل دغدغههايشان را پيدا نميكنند. مثلا يكي از دغدغه دختران جوان بخصوص آنهايي كه در حال ازدواج هستند، اين است كه به كدام آرايشگاه بروند و … آيا فكر كرديد با ايناوضاع نابسامان آرايشگاهها، مثلا از رئيس اين صنف در برنامه دعوت كنيد؟
اين مسائل جزو خط قرمزهاي سازمان است و برنامهها در قالبي كه در حال حاضر پخش ميشود، تعريف شده است. اگر سازمان اجازه مطرح كردن چنين موضوعاتي را بدهد، خيلي از مسائل و مشكلات حل ميشود.
از برنامه خانه من، خانه تو» كمي فاصله بگيريم، بعد از اين همه اجراي زنده، اگر باز هم بخواهيدجلوي دوربين برنامه زنده قرار بگيريد، دچار استرس ميشويد يا برايتان عادي شده است؟
يك زن خانهدار هزار بار در طول زندگياش مهمان دعوت ميكند ولي هر دفعه باز دچار استرسميشود يا شما ميخواهيد به يك عروسي برويد، اعضايي كه در آن مجلس هستند، همه فاميل و خانواده شما هستند اما باز هم يك مقدار استرس داريد. اگر اين استرس نباشد، زندگي ديگر هيجاني ندارد. اما يك موضوع ديگري هم در اين استرس دخالت دارد و آن مسووليتي است كه بر دوش ماست، احساس اينكه مبادا با يك حركت نادرست تمام اندوختههايت زير سوال برود، به هر حال انسان جايز الخطاست.
به جز انتقاد به پرحرفي، معمولا چه انتقادهاي ديگري به شما ميشود؟
شكر خدا تنها انتقاد در 3ـ2 سال اخير همين پرحرفي بوده است. يادم ميآيد در ايام نوروز كه به آستارا ميرفتم، در صومعهسرا از پليسي كه پشتش به من بود سوال كردم: جناب سروان سلام سال نو مبارك، ببخشيد من ميخواهم به سمت جاده تالش بروم از كدام مسير بايد بروم و… آن آقاي پليس هم قبل از اينكه جواب من را دهد برگشت و گفت تو چقدر حرف ميزني. (با خنده) پليس هم براي پرحرفي به من اخطار داد. اما پرحرفي من در برنامه به چند علت است: اول اينكه آن هيجان، پرگويي و تندتند حرف زدن سبك كار من است. دوم اينكه يك ساعت و نيم آنتن زنده را پر كردن كار بسيار سختي است. قسمتهايي در برنامه هست كه مثلا هنرمندي دارد كارش را ارائه ميدهد و نميتواند حرف بزند و من بايد جاي او صحبت كنم يا زماني است كه كارشناس جهتش را اشتباه ميرود و من مجبورم به او جهت دهم و او را به سمت آن موضوعاتي كه مدنظرمان است سوق دهم. خيلي وقتها مردم به من ميگويند چرا سكوت ميكني؟ تو جاي ما آنجا نشستهاي و بايد از كارشناس سوال كني.
خودتان چه انتقادي به خودتان داريد؟
خيلي كمطاقت شدهاي،تو پذيرفتهاي كاري را شروع كني كه تنش، اضطراب،استرس و حرف و حديث فراواني به همراه دارد و بايد خودت را با 70 ميليون سليقه وفق دهي. تو بايد تغيير كني چون نميتواني 70 ميليون را تغيير دهي.
در اولين برنامهاي كه به عنوان مجري حضور داشتيد چه حسي پيدا كرديد؟
اولين اجرا در سال 77 برنامه كاپيتولاسيون بود برنامهاي از شبكه چهار به كارگرداني و تهيهكنندگي آقاي پيامي، در كنار بهروز صفوي حالا تو خود حديث مفصل بخوان. دو آدم صاحبنام و آدمي مثل من كه دوربين را ميشناخت بازي كرده بود. گويندگي كرده بود اما هنوز مجري نبود. صادقانه بگويم آن لحظه فكر كردم من اينكاره نيستم و به نوعي از اجرا زده شدم حس كردم دارم لقمهاي را برميدارم كه اصلا استحقاقش را ندارم اما از دوران كودكي به كار اجرا و گويندگي علاقهمند بودم. خواهر و برادرهايم هميشه از دست من عاصي بودند، مدام آنها را مينشاندم و برايشان صحبت ميكردم. در مدرسه هم مراسم صبحگاهي هميشه با من و دو تا از دوستانم بود كه الان نميدانم كجا هستند و چه كار ميكنند و فكر ميكنم تا به حال مادر شدهاند.
مجريها هم مانند ساير مشاغل ديگر صنف و سنديكا دارند؟
متاسفانه نه. آقاي فرزاد جمشيدي براي ساماندهي مجريان تلويزيون تلاش كردند اما نميدانم چقدر موفق شدهاند.
پربيننده بودن و كممخاطب بودن يك برنامه روي دستمزد مجريان تاثير دارد؟
بعد از برنامه بيدار شو آفتاب شد همان تهيهكننده و كارگردان براي اجراي برنامه «موج نو» از من دعوت كردند. آن زمان فكر ميكردند چون برنامه قبلي من خيلي سر و صدا كرده است حتما در «موج نو» دستمزدم نجومي شده است اما من قبل از آنكه دستمزدم را نجومي كنم دوست داشتم كيفيت كارم را بالا ببرم تا خودم نجومي شوم. البته شايعات زيادي شنيدم كه در حال حاضر ژيلا صادقي گرانترين مجري است در صورتي كه سختترين مرحله زندگيام بستن قرارداد و طلب كردن حقالزحمه است. يك اعتقادي از پدرم دارم كه ميگويد ناني را بردار كه نوش جان و گواراي وجودت شود.
تلخترين و شيرينترين خاطرهاي كه از اجرا داريد چيست؟
تلخترين خاطرهام در برنامه «خانه من خانه تو» بود. متاسف شدم كه چرا نميتوانم چشمم را روي اين همه نابرابري ببندم. متاسف شدم براي كسي كه از جنس خودم بود و متوجه نبود كه كجا دارد پا ميگذارد. متاسفانه حسادت در بين مجريان آنقدر باب شده است كه شايد ذهن اين جوان ما را هم بسته بود و من نميتوانستم در بغل بگيرمش و به او بگويم كه عزيزم اين روندي كه ادامه ميدهي جز شكست چيزي عايدت نميشود اما اين اتفاق افتاد و ديدن اين تصوير براي من خيلي سخت بود. سال گذشته زماني كه بين مجريان بالاترين امتياز آوردم از من راجع به ايشان سوال كردند گفتم مستعد ولي اول راه،دوست داشتم بر آن اعتقاد باشم و ناراحت شدم كه اين باورم به هم ريخت.
و شيرينترين؟
دوستان و آشنايان و فاميل زيادي پيدا كردم. ما يك روستاي بسيار باصفا داريم كه در آنجا همهخودشان را دخترخالههاي من ميدانند در حالي كه من خانواده خودم را ميشناسم. (با خنده) و شيريني اين موضوع اينجاست كه وقتي در خيابان راه ميروم احساس ميكنم همه مردم خانواده من هستند و با همه آنها سلام و احوالپرسي ميكنم.
زماني كه به عنوان مجري برتر شناخته شديد چه احساسي داشتيد؟
احساس مسووليت دوبرابر، نگرانيها چند برابر، شايعات بيشتر از هميشه كه عمدتا از سوي همكاران رسانه است.
چقدر توانستيد از موفقيتي كه به دست آورديد استفاده كنيد؟
يك كار تبليغاتي براي لوازم خانگي كنوود (Kenwood) پيشنهاد شد اما اين كسب درآمد با ذائقه من سازگار نيست و احساس كردم به نوعي به اعضاي خانوادهام در رسانه خيانت ميكنم. شايد خيليها بگويند تو چهره شدي براي همين چيزها ولي ميگويم رسانه بود كه من را چهره كرد. اصلا دوست ندارم كه احساس و باور مخاطبم را در اين رودربايستي كه اگر تو من را پذيرفتي و با من ارتباط برقرار كردي اين دستگاه گران را بخر، بيندازم.
( مجله خانواده سبز 23 اردیبهشت 1387 )
نظر خود را بنویسید