«من از چله کوچک ، بوی بهار را استشمام می کنم و دنبال بهار می گردم حتی اگر برف هم زمین و گل و گیاهان را پوشانده باشد،برف را کنار می زنم تا شکوفه کردن گیاهان را ببینم .
همیشه در این زمان ها دنبال یک تصمیم نو هستم و در این دوران مهم ترین تصمیمات زندگی ام گرفته می شود.شاید اکثر آدم ها در ده روز پایانی سال این گونه بیندیشند اما من از اواسط بهمن این گونه ام ، حتی از نیمه بهمن ماه وسایل سفره هفت سین را می خرم و آماده می کنم.در نهایت بهار را خیلی دوست دارم و فکر می کنم ثروتمند ترین روزهای زندگی ام است»
این ها حرف های ژیلا صادقی است که موفق شد در نظر خواهی هفته نامه «سروش» عنوان بهترین مجری زن سیما را از آن خود کند.ژیلا صادقی یکی از مجریان صاحب سبک تلویزیون است که از ابتدای کارش همواره سعی کرده است از اجراهای خشک و رسمی فاصله بگیرد اما در عین حال احترام مخاطبش را هم حفظ کند . او توانایی این را دارد که برنامه هایش را بدون نیاز به نویسنده اما مسلط اجرا کند . او بیش از هر چیزی دیگری به اخلاق حرفه ای اعتقاد دارد و منتقد بزرگ کار خود و همکارانش است. او جایگاه اجرای خودش را به مراتب بیشتر از بازیگری دوست می دارد .
از اینکه برای چندمین بار به عنوان مجری برگزیده سیما در سال 89 از سوی هنرمندان و منتقدان انتخاب شده اید، چه حسی دارید؟
حس بسیار متفاوتی است. آدمی که برگزیده می شود فکر می کند همان یک بار است و محال است که دوباره این اتفاق برایش بیفتد. مدام سعی می کند حلاوت برگزیده شدن را حفظ کرده و خاطراتش را درباره اینکه چطور به این مهم رسیده مرور کند و اصولا شاید به این موضوع فکر نکند که یک بار دیگر برگزیده و انتخاب شود. دو یا چند بار برگزیده شدن همیشه جزو آرزوهای هر کسی است. بعد آدم با خودش می گوید یعنی می شود یک بار دیگر انتخاب شوم.شاید حال و هوای انتخاب ها هیچ تفاوتی با هم نکند ولی نوعی زیاده خواهی است. شاید هم یک قوت قلب باشه؛ برای اینکه نشان می دهد بعد از گذشت سالیان سال هنوز کارم را خوب ادامه می دهم، هنوز هم همه چیز تر و تازه و به روز است. یک حس زیبا و دلنشین و درعین حال دوست داشتنی است که از خودت راضی هستی، چون مخاطبان از تو راضی هستند.
با این وجود اینکه هر روز دیده می شوید؟
بله و این خیلی بد است.
نه حالا بحث من موضوع دیگری است؛ شاید خیلی برایتان این انتخاب و برنده شدن ها جذابیت نداشته باشد. شاید روزهای اول که اجرا می کردید انتظار چنین لحظه هایی را می کشیدید. اما حالا دیگر خیر، از اولین اجرای تان چقدر می گذره؟
نزدیک به دواز ده سال می گذرد. اما من می توانم سوالی بکنم؟ شما یازده سال، دوازده سال پیش عشق به زندگی کردن داشتید، الان همچنان این عشق را دارید؟ می توانید بگویید نه برایم دیگر آن جذابیت را ندارد؟ در حال حاضر قضیه برایم فرق کرده و شاید نگاهم به زندگی با یازده، دوازده سال پیش متفاوت شده است، اگر بدانم که در رفاه هستم عشق به زندگی کردن برایم به وجود می آید، وگرنه خیلی نه.
پس یک چیزی وجود دارد.
نه صد در صد نمی توانم بگویم وجود دارد، یعنی منوط به (اگر) هایی است.
خب من هم می گویم (اگر) آنتن را به من بدهند،اگر باز هم مردم مرا دوست داشته باشند و من را بخواهند برایم همواره حائز اهمیت است و در عین حال جذابیت دارد. من همیشه گفته ام که اجرا نمی کنم، جلوی دوربین تصنعی حرف نمی زنم،بازی نمی کنم،من جلوی دوربین زندگی می کنم.
خب این انتخاب برترین ها هم برایتان به همین صورت حائز اهمیت و جذابیت است؟
آره، واقعا وقتی عمیق فکر می کنم می بینم که هنوز برایم جذاب و شیرین است،فقط یک چیز مقداری آزارم می دهد و آن این است که احساس می کنم رقابت خیلی سخت نیست. احساس می کنم که اگر تعداد مجری ها بیشتر بود ند بهتر بود.
فکر می کنید به حق انتخاب شده اید؟
من پای وجدانم را وسط می کشم؛ اما اینکه من به حق انتخاب شده ام یا نه را باید از افرادی مثل شما که این مسئولیت را دارند پرسید.
این ها یک طرف قضیه است، البته نظرات ثبت و مکتوب هم شده اند، اما من از خود ژیلا صادقی سئوال می کنم؛ او خود را مستحق این برگزیده شدن می داند؟ آن قدر تلاش کرده اید و زحمت و مرارت کشیده اید که با صراحت و قاطعیت بگویید این انتخاب حق من بود؟
به نظر من هر کسی که جلوی دوربین می ایستد ، تلاشش را می کند و هر کسی می توانست مستحق این برنده شدن باشد. خب به طور قطع سایر مجری ها هم این تلاش را دارند اما وقتی شما انتخاب می شوید به طور قطع نشان از انتخاب حداکثری شرکت کننده های نظرسنجی دارد. من دلیل این موفقیت را پایندی به برخی اصولی می دانم. آن چیزی که برایم خیلی مهم است صداقت است؛ یعنی به چیزی که به مخاطب می گویم باور داشته باشم. من بسیاری از همکاران را می بینم که در حین اجرای برنامه فراموش کرده اند که برای کار و وظیفه ای آمده اندو اغلب در حال درس دادن و توصیه کردن هستند،اما عملا این آدم ها خودشان بیشتر نیاز به اصلاح دارند؛ چرا که من بسیاری از آنها را می شناسم و در خودشان چنین رفتارهایی دیده نمی شود. به عنوان مثال دوستان توصیه به حسادت نکردن می کنند، اما اغلب حسادت را جزو عادات روزمره شان قرار داده اند،این علاوه بر اشکال شرعی، بی حرمتی به بیننده فهیم هم هست.
تازه کارهای یا قدیمی ها؟
متاسفانه پیشکسوت ها به نوعی و تازه کارها هم به نوعی دیگر؛ البته از تازه کارهای که انتظاری نمی توان داشت اما از پیشکسوتان همواره انتظار آن می رود علاوه بر کمک و یاری به جوان ترها حرمتشان را هم حفظ کنند، اما متاسفانه این مسئله کمتر قابل رویت است. اما من همیشه بر این اصل معتقد بوده ام که هر چه بلد هستم را به جوان تر ها و تازه کارها ارائه دهم؛ البته مطمئن هستم که دو برابر آن چیزی که ارائه می دهم خدا به من می دهد.
شاید پیشکسوتان انتظار دارند که جوان ترها بیشتر احترام ببینند و وقتی کم لطفی جوان ها و تازه کارها را می بینند دلسرد می شوند و واکنش منفی نشان می دهند.
خوب طبیعی است. مطمئن باشید من همیشه به پیشکسوتان احترام می گذارم،زمانی که من برنامه (خانه مهر) را شروع کردم، رقابت به نوعی سخت بود؛ چون مجموعه (به خانه بر می گردیم)، (تصویری زندگی) و (سیمای خانواده) را هم داشتیم، اما من سعی کردم در ساختار برنامه (خانه مهر) تحولی ایجاد کنم، همان موقع هم مصاحبه ای با روزنامه (جام جم) داشتم و گفتم که من با کسب اجازه از سونیا پوریامین، ژیلا امیرشاهی و ژاله صادقیان مقابل دوربین ایستاده ام و کارم را انجام می دهم. همیشه به پیشکسوت ها احترام گذاشته ام،به هر حال سازمان صداوسیما ملک پدری نیست؛ همان طور که من جای پیشکسوتی آمده ام،فردا مجری دیگری جایگزین ژیلا صادقی پیشکسوت خواهد شد. به هر حال دلچسب تر و مطلوب تر این است که شمای پیشکسوت دست من تازه کار را بگیری و تجربیاتت را به من منتقل کنی؛ درست گفته اند که از هر دستی بدهی از همان دست میگیری.
حالا واقعا این برگزیده شدن در کارتان تاثیر خواهد داشت؟
بگذارید فکر کنم.
مثلا از فردا وقتی برای اجرا می روید تحولی در کارتان ایجاد خواهد شد؟
نه، من احساس می کنم تا کنون در کارم چیزی کم نگذاشته ام که حالا بخواهم چیزی به آن اضافه کنم. ولی این یک قدردانی بزرگ است که هنرمندان از من کرده اندو من خودم را موظف میدانم که پاسخ این محبت و اعتمادشان را با تلاشم برای بهتر اجرا کردن بدهم. به هر حال فکر می کنم آدم نود ساله هم ذوق کودکانه دارد و اگر بخواهم یک مصداق بیاورم باید بگویم کودکان وقتی پای دفتر دیکته شان ستاره ای چسبانده می شود، با انرژی مضاعف تری کارشان را ادامه می دهند.
اگر خودتان هم در آن نظرسنجی شرکت می کردید به ژیلا صادقی رای می دادید؟
بله. به طور حتم رای میدادم. چون معلوم است که کارش را دوست دارد وبرای یک اجرای استاندارد و جذاب همه سعی اش را می کند، معلوم است که در کارش تحقیق می کند و جنس مردم را می شناسد.
فکر می کنید این انتخاب ها و این نظرسنجی ها باعث واکنش های مثبت و یا منفی از سوی مجری های دیگر خواهد شد و یا بهتر است بگویم انتخاب شما به عنوان مجری برگزیده زن سال 89 آن ها را آزار می دهد که چرا ما انتخاب نشدیم و یا…؟
پر واضح است که این اتفاق خواهد افتاد، هر کسی خودش را محق برنده شدن می داند. البته لازم است که بگویم که من با این واکنش های مثبت و منفی دوستان آشنا هستم؛ چون تا حد بسیارزیادی دامنگیر من هم شده، ببینید من درست اوایل دهه 80، انقلابی در عرصه اجرا ایجاد کردم؛ کاری کردم که همیشه کفه ترازو به نفع خانم های مجری سنگین تر بشود و خانم های , x , z , y از پشت میز و روز صندلی بلند شوند و آن فضای بسیار رسمی کلیشه ای و منسوخ شده را کنار بگذارند و بتوانند با تمام احساس با مخاطبشان ارتباط برقرار کنند. شاید واقعا خانم ها آن زمان قصد و نیت مرا درک نکردند و در آن برهه اقدام به تخریب کار من کردند؛ حتی در مقابل اجراهای من اعتراض می کردند و واکنش های منفی متعددی از خودشان بروز می دادند؛ در حالی که اگر امروزه به برنامه های مختلف سیما دقت کرده باشید می بینید که همان دوستان معترض سعی می کنند از آن فضا و اجرای کلیشه ای گذشته شان دور شوند و از همان حرکاتی که ژیلا صادقی د ر سال های آغازین دهه 80 برای اجراهایش استفاده می کردند؛ بهره گیرند. در نهایت یک ساختار شکنی حاصل شده است که در تعجب هستم که چرا چند سال پیش چرا این برخورد را با من و کارم می کردند؟ هر کسی در کارش علاوه بر قوت ها؛ ضعف ها و ایراداتی هم دارد؛ شما ایراد کارتان را می دانید؟ من اشکال کارم این است که می توانم با یک دست چند هندوانه بلند کنم؛ مثلا من می توانم ضعف کارگردانی را پوشش بدهم و یا می توانم خلا نبود یک نویسنده قهار را پر کنم. این مسائل شاید برای کسانی که از بیرون به این قضیه نگاه می کنند جالب باشد که می بینند ژیلا صادقی خودش دکوپاژ می کند و یا بدون نویسنده مطالب را می گوید، اما از منظر یک متخصص، واقعا هر کسی باید کار خودش را انجام دهد. یک گروه حرفه ای یعنی گروهی که هر کدام از مهره ها سرجای خودشان قرار بگیرند، من می بینم که د ر برخی از برنامه ها مجری ها با افتخار اذعان می کنند که ما نویسندگی کار را هم خودمان انجام می دهیم و خودمان دکور را طراحی می کنیم؛ به شرطی که به مبلغ قرارداد ما افزوده شود،اما بایددانست که هر کدام از این حرفه ها تعریف و تخصص خودش را دارد. من ممکن است که بسیاری از وظایف دوستان غایب راعهده دار شوم اما دستمزدم را اضافه نکرده ام؛ با این حال به نظرم این یک اشکال است و نباید این کار را انجام دهم،البته از طرفی هم باید بگویم که شاید بسیاری از مواقع هراس آن را داشتم که اگر نویسنده ای که حس مرا درک نکرده در کنارم قرار گیرد،چه می شود؟
به نظر شما در کار اجرا ارتقا پیدا کرده ایم؟
به طور قطع اتفاقات بهتری را شاهد هستیم.
اما به نظر می رسد که در گذشته به لحاظ آماری ما مجری های بیشتری را در کارهایمان داشتیم اما تعدادشان در حال ریزش و یا کم شدن است؟
درست است؛ به خاطر این که د ر برهه ای، اتفاقات خیلی خوبی افتاد. ابتدای دهه 80 مجری هایی را داشتیم که هر کدام برای خودشان صاحب سبک بودند، اما متاسفانه چون اجرا در کشور ما کار تخصصی ای نیست و اتحادیه و صنفی برای آموزش دادن و پرورش و حمایت از مجریان وجود ندارد، متاسفانه مجریان ما هم فکر می کنند به صرف حرف زدن و کلیشه بودن و ست کردن سر آستین با کت یا مقنعه و برای سلام کردن از دریا و آسمان و کهکشان وام گرفتن می شوند مجری. و به تازگی هم باب شده به جای سلیس و روان حرف زدن، مجریان آن قدر با مخاطب خودمانی می شوند که فراموش می کنند که باید به مخاطبانشان احترام بگذارند، بنابر این می بینیم که ریشه ها کم کم در حال سست شدن هستند و اگر امروز جلوی این سستی گرفته نشود به طور قطع فردا نمی توانیم ریشه سست را آبیاری کنیم. به عنوان مثال مجریان ما در (برنامه خانواده) که بایستی در آن بحث اطلاع رسانی اجتماعی و فرهنگی مطرح شود به خاطر تقلید از یک مجری ای که خودمانی حرف می زند، می خواهند خودمانی شوند؛ در حالی که نمی دانند شاید آن برنامه ظرفیتش برای اجرای خودمانی طراحی شده اما در برنامه های خانواده این ظرفیت به مراتب کمتر است و بیننده می خواهد پیام ها را خیلی جدی تر از اینکه هست دریافت کند. به هر حال اگر مجری تفاوت برنامه ها را از لحاظ ساختاری نداند، کارگردان وتهیه کننده که باید بدانند.
خب برخی از مجریان جوان را هم می بینید که کارشان را دوست دارند اما پیشرفتی نکرده اند.
فکر می کنم این مجری های جوان انگیزه شان را از دست داده اند، از این رو به دنبال خلاقیت و نوآوری نبودهو در نهایت این طور به نظر می آید که رشد کیفی در کارشان ندارند.
یعنی چه که انگیزه شان را از دست داده اند ؟ بعنی چه چیزی باید فراهم می بوده که رسانه برایشان فراهم نکرده . شما در نظر داشته باشید که سازمان به آن ها دستمزد خوبی می دهد . موقعیت و منزلت خوبی در رسانه و جامعه پیدا می کنند و چندین اتفاق مثبت دیگر . چه زمینه ای دیگری بایستی فراهم شود که این مجریان انگیزه لازم را داشته باشند؟
شاید این موارد خیلی به انگیزه یک مجری ارتباط نداشته باشد؛ یک مسئله درونی و کاملا شخصی است که طرف سنگ هایش را باید با خودش وابکند.
این گونه به نظر می آید این مجریان علاوه بر مسائلی که به آن ها اشاره کردم در خلوت خودشان هم بلاتکلیف اند و نمی دانند که از خودشان و کارشان چه می خواهند؟ همین طور است. واقعا نمی دانند که چه انتظاری از کار و خودشان دارند، از این رو نه مواردی که شما گفتید خیلی درونی تامل می کنند و نه در خلوتشان مترصد یک هدف آرمانی و ارتقا و بسط کارشان هستند. از این رو به لحاظ کیفی ما مجری خوبی نداریم.
پس چرا در ابتدا گفتید ما در این زمینه ارتقا پیدا کردیم؟
خب من بیشتر منظورم حرکت به سمت پیشرفت است، مجریان دهه 60 و 70 ما هراس داشتند که دست هایشان را حرکت بدهند، اما امروزه می بینیم که آنها دست هایشان را حرکت میدهند، با دست و حرکت کردن دیالوگ هایشان را بر زبان می آورند و خیلی راحت تر از گذشته با مخاطبانشان گپ و گفت می کنند. نکته حائز اهمیت دیگر هم آن است که وقتی مجری ای که با هزار آرزو پای به این عرصه گذشته ،حمایت نشود به راحتی انگیزه اش را از دست می دهد. چون شما خیلی راحت در یک برنامه شناسنامه دار که باید یک مجری توانمند آن را اجرا کند می بینید بازیگری که حتی در صنف خودش هم حرفی برای گفتن ندارد، آن برنامه را اجرا می کند؛ این یعنی تخلیه و گرفتن انگیزه از مجریان مستعد و توانمند.
در سال های اخیر شاهد پیشرفت های خوبی در اجراهای خانم های مجری هستیم.
پس شما هم به عنوان یک خبرنگان بخش رادیو و تلویزیون اعتراف می کنید.
من به یک روند بیست، سی ساله اشاره می کنم نه در چهار، پنج سال اخیر حالا اگر بخواهید یک مقایسه کیفی بین مجریان خانم و آقا بکنید معتقدید کدامیک موفق تر عمل کرده اند؟
هیچ کدام. من نه در اجراهای خانم ها و نه در اجراهای آقایان مجری قوی ای ندیده ام. ما هنوز با استانداردهای یک مجری خوب و تعریف های یک اجرای مناسب فاصله داریم.
شما به استانداردهای اجرا اشاره کردید و تعاریف اجرا. تعریف خودتان از مجری گری چیست؟ من می گویم اجرا یک بسته است؛ از ظاهر و نوع پوشش مجری گرفته تا نوع کلام و بیانش و همین طور اطلاعات و انتخاب سوژه ها و دخل و تصرف در مطالبی که باید گفته شود؛ و اینکه بتواند با مهمانش در هر زمینه ای خوب پیش بیاید و فقط خودش را وابسته به (بله، درسته و خیر) نکند. مجری باید آن قدر توانمندی داشته باشد که بتواند به مخاطبش این اطمینان را بدهد که من به عنوان نماینده از طرف شما وظایفم را به درستی انجام می دهم و همه این ها همان چیزی است که باید درون آن بسته اجرا قرار گیرد تا مخاطب را جذب کند.
ژیلا صادقی آن قدر شهامت دارد که بگوید کارهایش به خصوص کار اجرا کسی را به عنوان الگو داشته ؟
من اقتدار کلام را از ژاله صادقیان آموختم و شاهنامه خوانی و حافظ خوانی اش را دوست داشتم و از او خیلی الگو گرفتم.
تصمیم دارید تا چه زمانی کار کنید؟
هر وقت که احساس کنم در حال تکرارم، پرچم سفید را بالا خواهم برد و خداحافظی می کنم.
یعنی در حال حاضر تکرار نمی شوید و هر روز اجراهایتان با یکدیگر متفاوت است؟
بله چون با کارم زندگی می کنم. اگر بخواهیم جلوی دوربین اجرا کنیم امروزمان شبیه دیروزمان خواهد شد اما وقتی زندگی کنیم به تکرار نمی افتیم. وقتی کامران علمدهی در کارش مطالعه نداشته باشد و همه را به یک دید مورد نقد قرار دهد بدون شک در کارش به تکرار می افتد و بهتر است که با روزنامه نگاری وداع کند، اما اگر با رسانه زندگی کند هر روز کارش بهتر از روز قبلش خواهد شد.
به عنوان یک مجری صاحب سبک و موفق چه راهکاری برای تربیت و رشد مجریان صداوسیما پیشنهاد می کنید؟
ما باید صنف تشکیل دهیم. وقتی این اتفاق بیفتد، هر فردی که می خواهد وارد این عرصه شود طبق یک چارچوب مشخص و معین باید عمل کند و هر کسی کار من در آوردی بی منطقی را به عنوان خلاقیت به خورد مخاطب نمی دهد.
در آستانه عید نوروز سال 1390 هستیم شما چه حسی نسبت به نوروز و بهار دارید؟
من از چله کوچک،بوی بهار را استشمام می کنم و دنبال بهار می گردم،حتی اگر برف هم زمین و گل و گیاهان را پوشانده باشد، برف را کنار می زنم تا شکوفه کردن گیاهان را ببینم. همیشه در این زمان ها دنبال یک تصمیم نو هستم و دراین دوران مهم ترین تصمیمات زندگی ام گرفته می شود، خیلی هم با دقت به آن ها فکر می کنم، تغییر در برخی از شیوه های بد زندگی و تصمیم در مورد مسائلی که تا کنون به آنها فکر نکرده بودم، به دست آوردن خیلی از چیزهایی که در فکرم بوده و… شاید اکثر آدم ها در ده روز پایانی سال این گونه بیندیشند اما من از اواسط بهمن این گونه ام، حتی از نیمه بهمن ما ه وسایل سفره هفت سین را می خرم و آماده می کنم . در نهایت بهار را خیلی دوست دارم و فکر می کنم ثروتمند ترین روزهای زندگی ام است.
چقدر به سنت ها احترام می گذارید؟
بسیار زیاد، چون در یک خانواده سنتی بزرگ شده ام و هنوز هم با اینکه خواهر و برادرم در کشورهای دیگری زندگی می کنند اما پدرم ما را طوری تربیت کرده که به برخی مسائل احترام بگذاریم. ما سفره هفت سین را تا پایان 31 فروردین نگه می داریم و سبزه ما ن را هم بعد گره زدن همه اهل خانه در یک نهر یا رود رها می کنیم.
رابطه شما با عیدی چطور است؟
در کل دوست دارم عیدی بدهم تا عیدی بگیرم و واقعا از این کار لذت می برم. ولی به شدت به دست سید ها اعتقاد و باور دارم.
اما جالب است بگویم که عیدی ها را میگیرم،بعد کادوپیچ می کنم و بعد به صورت شانسی به هر کسی که می خواهم عیدی می دهم. حال ممکن است این هدیه شامل دو یا سه عیدی باشد شاید هم یکی، به هر حال از کلیت این سنت خیلی لذت می برم.
بهترین عیدی ای که گرفته اید و بهترین عیدی که داده اید؟
من زیاد عیدی گرفته ام و زیاد هم عیدی داده ام. اما خودم سعی کرده ام هر چیز قابل داری را به عنوان عیدی و یا هدیه تقدیم کنم. من به شدت با این عبارتی که هنگام هدیه دادن می گویند (ببخشید ناقابل است) مخالفم. من چیزی را که دوست دارم برای عزیز میگیرم حتما قابل است.
بهترین عیدی ای که شما گرفتید؟
بهترین عیدی ای که گرفتم از سیدی بود که شاید او را چند سال یک بار هم نبینم اما یک هفته پیش از نوروز یکی از سال ها خوابش را دیدم و بعد از آن او به من پولی را به عنوان عیدی داد.
همه ما سر سفره هفت سین خواسته هایی از خدا داریم…
همیشه بغض دارم؛ اما در وهله اول سلامتی خانواده ام.
بغض از کجاست؟ برای مرحوم شدگان ؟
نه چون من در همه زندگی ام به همه آدم ها احترام می گذارم و هیچ گاه در نبودشان بغض نمی کنم که باید این کار را می کردم و نکردم. دلتنگشان می شوم اما حسرت نمی خورم. اما نمی دانم بغض از کجاست،احساس می کنم یک لحظه خاص و متفاوت در زندگی ام است.
معمولا در هنگام تحویل سال چه تصمیمی میگیرد ؟
خوب تر بودن و واقعا هم این تغییرات را در خودم احساس می کنم.
خاطره خوبی از نوروز کودکی دارید؟
من یادم می آید که وقتی کودک بودم یک کیف صورتی داشتم و خواهر بزرگ ترم کیف قرمز داشت. عیدی هایم را جمع کرده بودَم، از این طرف عیدی می گرفتم، از آن طرف وقتی می رفتم عیدی دیدنی به بچه های میزبان عیدی می دادم. بعد که مادر مثل هر سال آمد که عیدی هایمان را برای حساب باز کردن حساب از ما بگیرد، دید که من هیچ پولی ندارم،ابتدا فکر کرد من همه عیدی هایم را خرج کرده ام و بعد نشستم تک تک نام بچه هایی را که به آن ها عیدی داده بودم نوشتم. از آن سال به بعد تا چند سال هر وقت مهمانی به خانه ما برای عیدی دیدنی می آمد که بچه داشت،مادرم در اتاق را قفل می کرد که باز هم دست و دلبازی من برای عید دادن گل نکند.
تا به حال پیش آمده که هنگام سال تحویل اجرا داشته باشید؟
بله اجرا در این زمان حس بسیار خوبی دارد؛ چرا که از بین میلیون ها آدم انتخاب شده اید که لحظه سال تحویل را اعلام کنید و به میلیون ها آدم در آن لحظه تبریک بگویید. اما کنار پدر و مادر نبودن هم حس بدی است،اما چون پدر و مادرم بیننده آن برنامه هستند من آن ها را در کنا خودم احساس می کنم.
خبر آنلاین پنجشنبه 27 آبان 1389
نظر خود را بنویسید