امروز آفتاب وقتی غروب کرد
صدای پر از راز مرد جوان در آسمان ها پیچید
و دوستان هم صدای خود را در سرزمین بی رحم به دور از عاطفه ها تنها گذاشت
من اگر جای تو باشم امشب مرتضی را با خاک سرد تنها نمی گذارم و به دور از همه هیاهو های دروغین بر سر مزارش می رفتم و می گفتم :
مرتضی مرا ببخش اگر حدس زدم بی گزاف که تو به دروغ بیماری و دردت بی رنگ است .
مرتضی تو خوب می دانی . ما نیز هم ، که درد را از هر طرف بنویسیم درد است وای بر ما که دردمان فقط ریا است و اشک هایمان همه از درد وجدان
تو رفتی و حال ما خوب نیست اما تو باور نکن و صدایت را در گوشه قلبم برای همیشه با دردهایمان گوش خواهیم کرد.
ژیلا صادقی
نظر خود را بنویسید