مجریان تلویزیونی به تدریج بیشتر و بیشتر در زیر ذره بین مخاطبان قرار می گیرند . مخاطبان جدیدی که توقعات متفاوتی در مورد اجرا نسبت به نسل قبل از خود دارند مخاطبانی که کم دانشی ، تملق گویی ، مانور و شانه از زیر بار مسئولیت خالی کردن و عدم صداقت مجریان را به سرعت درک می کنند . ژیلا صادقی یکی از معدود مجریان محبوب تلویزیون در گفتگو با هفت صبح با صراحتی ستودنی به نقد همنسلان خود در اجرا و نسل بعدی می پردازد .
صادقی در نیمه دوم دهه 70 همراه با فرزاد حسنی و رشیدپور و بعدها احسان علیخانی و عادل فردوسی پور ( در حوزه ورزش ) تکانی به اجراهای یکنواخت تلویزیونی دادند . این مجریان جوان ادامه دهندگان راهی بودند که به ابتدای 70 توسط شهیدی فر و کامیار اسماعیلی و شهاب حسینی گشوده شده بود اما آنها از نسل قبل خود صریح تر ، سریعتر ، بی تکلف تر وبا هوش تر بودند و نبض مخاطب روز را در دست داشتند . و حالا پس ار بیش از یک دهه حضور در سیما یه شهرت و محبوبیتی در خور رسیدند . اما در حالیکه حضور این جوانان نیمه دهه 70 ( که حالا مردان و زنانی سرد و گرم چشیده و با تجربه هستند ) حالا در صفحات تلویزیون کمرنگ تر می شود ، نسل سوم مجریان نتوانستند چهره ای همپای آنان رو کنند و این معمای اجراهای تلویزیونی در این چند سال گذشته بوده است . هنوز ژیلا صادقی ، فرزاد حسنی ، احسان علیخانی از کلاسی بالاتر نسبت به جانشینان جوانتر خود برخوردار هستند . به جز چند جرقه کوچک ما شاهد پدیده جدید و غافلگیر کننده ای در عرصه اجراهای تلویزیونی در چند سال اخیر نبوده ایم . فرصت مناسبی بود تا به سراغ یکی از مجری – ستاره های نسل دوم برویم و در مورد این این اتفاق با او به بحث و گفتگو بنشینیم . ژیلا صادقی که به نوعی اولین مجری – ستاره زن تلویزیون محسوب می شود از پیشنهاد ما استقبال کرد ولی مشروط به بر اینکه بتواند خیلی صریح و بی پرده حرف هایش را در این خصوص بزند و ما هم قبول کردیم . صادقی که اتفاقا خیلی هم وقت شناس است در یک بعد از ظهر پاییزی و بارانی میهمان دفتر روزنامه بود و گفتگویی مفصلی را در این خصوص با ما انجام داد . او در این گفتگو بزرگترین مشکل نسل جدید مجریان جوان را تقلید کار بودن ، بی تجربگی ، کم سوادی و اشتباهی انتخاب شدن آنها می داند . او حتی از بعضی کارهایی که همنسلان خودش انجام داده اند شاکی است و بزرگترین اشتباه مسئولین تلویزیون را بها دادن به مجری بازیگر ها می داند ؛ بازیگرانی که با اجرای ناشیانه که به گفته خودش سطح مجری و اجرا را پایین آورده اند . به هر حال مصاحبه با صادقی پر از نکات قابل تاملی است که می تواند علت نبود برنامه های پر مخاطبی مثل « اکسیژن » ، «کوله پشتی »یا «خانه مهر » را بیشتر مشخص کند .
تا اواخر دهه 70 به جز یکی ، دو استثنای خاص مثل محمود شهریاری ما اصطلاحی به عنوان مجری – ستاره نداشتیم . مجریانی که به صرف مجری بودن تبدیل به یک ستاره و چهره ای مشهور شوند . ولی در اواخر دهه 70 نسل جدید و جوانی از مجریان مثل شهاب حسینی ، کامیار اسماعیلی ، محمد رضا شهیدی فر و محمد سلوکی وارد تلویزیون شدند که تعاریف جدیدی از اجرا را با خود اوردند ، به سرعت محبوب شدند و به نوعی مفهوم مجری – ستاره را جا انداختند . چند سال بعد نسل جدیدی از این مجریان به تلویزیون معرفی شدند که با پیشرفت های بیشتر و نزدیک شدن هرچه بیشتر به مخاطب در فرم و محتوای برنامه هایی که اجرا می کردند موفقیت و محبوبیت بسیار بیشتری کسب کردند . فرزاد حسنی ، ژیلا صادقی و احسان علیخانی و رضا رشید پور سرآمد مجریان نسل دوم بودند ، اما بر حسب عادت و بنا به دلایل متعددحضور آنها هم طی سال های اخیر در تلویزیون کمرنگ تر شد . در این بین خیلی از مخاطبان امیدوار بودند در نسل سوم مجری – ستاره ها هم شاهد بروز استعداد های جدیدی در تلویزیون باشند اما بر خلاف انتظار نسل سوم هنوز نتوانسته مجری – ستاره مطرحی به مخاطبان معرفی کند برای پی بردن به به علت این اتفاق به سراغ ژیلا صادقی یکی از مجری – ستاره های مطرح نسل دوم رفتیم . صادقی را می توان اولین مجری – ستاره زن تلویزیون نامید و به همین دلیل صحبت کردن با او در این زمینه می توانست کمک زیادی کند . صادقی در این مصاحبه خیلی رک و بی پرده در خصوص نسل سومی ها و مشکلاتی که دارند صحبت کرده است .
شما را به نوعي مي توان نسل دوم مجري هاي تلويزيون پس از انقلاب دانست. نسلي كه به همراه فرزاد حسني، احسان عليخاني و محمد رضا شهيدي فر توانستيد نوع جديدي از اجرا كه به جنس مخاطب نزديك بود و مي توانست بيشتر و صميمي تر با او ارتباط برقرار كند را به تلويزيون بياوريد. مدتي بنا به هر دليلي حضور نسل دومي ها در تلويزيون كم رنگ تر شد و جا براي حضور نسل سومي ها در اواخر دهه هشتاد بازتر شد. نسل اول و دوم نوآوري هاي فراواني در اجرا با خود به همراه آوردند اما نسل سوم تقريبا از اين نوآوري خالي هستند. فكر مي كنيد چرا اين اتفاق براي نسل سومي هاي اجرا در تلويزيون افتاده است؟
بگذاريد از اين جا شروع كنم كه به نظرم نسل اول را مي توان نسل سكوت ناميد. نسلي كه به هر دليل بسيار ساكت و خاموش بودند. نسل اول ما هيچ وقت با نسل دوم و سوم تعامل خوبي برقرار نكردند كه اگر اين تعامل برقرار مي شد شايد بسياري از مشكلاتي كه شما در مورد نسل سوم به آن اشاره مي كنيد و به نظرم تا حدودي در نسل دوم هم وجود دارد به وجود نمي آمد. ما هيچ وقت شاهد انتقال تجربه از اين نسل به نسل هاي بعد و روشن تر كردن ذهن جوان تر ها نسبت به جايگاهي كه دارند و نقشي كه مي توانند در ويترين رسانه ملي ايفا كنند نبوديم. هميشه مكالمات با اين عزيزان فقط در حد يك سلام و عليك خشك و خالي بوده و هر چه ما به عنوان نسل دوم در اجرا به دست آورديم و ارائه كرديم حاصل تلاش شبانه روزي خودمان بود ولي نسل سوم به نظر من صرفا تقليد كار هستند و بدتر اين كه اين تقليد هم كاملا كوركورانه است كه نتيجه اش يك سري حرف ها و صحبت هاي سخيف كه باعث رنجش مخاطب و در نهايت ممنوع الكار شدن خودشان مي شود. نسل سومي هايي كه دوست دارند عاميانه صحبت كنند ولي نه تنها موفق به اين كار نمي شوند بلكه به سمت بي احترامي پيش مي روند. اين مسئله حتي باعث مي شود مسووليت و كار ما هم سخت تر از گذشته شود.
چرا مي گوييد نسل دوم فقط با تلاش خودشان به اين جايگاه رسيده اند؟ اگر فقط تلاش خودتان بوده پس چطور به سرعت رشد كرديد و مطرح شديد؟ معمولا زماني كه در ايران كسي همه چيز را از صفر شروع كند و هيچ گونه عاملي به او در پيشرفت كمك نكند خيلي طول مي كشد به يك جايگاه قابل قبول در كارش برسد.
ما كاملا دست خالي بوديم ولي خيلي عميق وارد كار اجرا شديم. لطفا اين را حمل بر خودستايي نگذاريد ولي ما دنبال تازه ها بوديم در عين حال كه هيچ كس هم به عنوان الگو براي ما وجود نداشت. ما دنيال تكنيك هاي مختلفي براي اجرا رفتيم، تلاش كرديم در مرحله اول درست صحبت كنيم، تلاش كرديم جايگاه مهم اجرا را به خوبي بشناسيم و براي آن احترام خاصي قائل شويم. ما واقعا ساختار شكني كرديم و بدعت گذار بوديم. ما توانستيم از جنس مردم با مردم حرف بزنيم و همين موضوع باعث شد كه مردم خيلي زودتر از حد عادي با ما ارتباط برقرار كنند و ما را بپذيرند.
پس با اين صحبت هايي كه مي كنيد همه چيز شخصي مي شود و اين برداشت را مي توانيم داشته باشيم كه نسل سوم فقط شخصا مقصر هستند كه نتوانسته اند به جايگاه قابل قبولي نسبت به نسل اول و دوم برسند؟
نه. به نظرم اشكالات اجرا در اين نسل 50 درصد به خودشان برمي گردد و خيلي در خيلي از موارد مقصر مسوولين تلويزيون هستند كه راه را براي اشتباه كردن باز گذاشته اند. مثلا چرا تلويزيون به جاي اموزش و استفاده درست از مجريان به سمت انتخاب مجري-بازيگرهايي مي رود كه حتي اگر سواد بازيگري بالايي هم داشته باشند در سواد مجري گري بسيار ضعيفند؟ وقتي از كمند امير سليماني مي پرسند چرا مجري شدي مي گويد اجرا پول خوبي دارد يا وقتي همين سوال را از روشنك عجميان (كه البته به دليل تجربه اي كه به دست آورده اجرايش خيلي بهتر از گذشته شده) همين سوال را مي پرسند مي گويد به اين دليل كه مجري بيكار نمي ماند يا خيلي از دوستان ديگر. رسانه مي گويد براي جذب مخاطب به سمت اين كار رفته در حالي كه موج حضور اين بازيگران در اجراي تلويزيوني زماني آغاز شد كه رسانه با برنامه هايي مثل كوله پشتي، خانه مهر و نيم رخ از مخاطبان بسيار زيادي برخوردار بود و اين اشتباه بزرگ باعث شد كه همه فكر كنند كه خب اجرا هم كه كار راحتي و همه مي توانيم مجري شويم و اين گونه نطفه نسل سومي بسته شد كه حتي درصد پاييني از دغدغه هاي نسل اول و دوم در اجرا را هم نداشتند.
اين حرفي كه شما مي زنيد تا حدودي قابل رد شدن است. فرزاد حسني هم از اجرا كارش را شروع كرد و حالا هم دارد بازيگري را تجربه مي كند. چرا بايد براي افراد محدوديت قائل شويم كه در جايگاه هاي مختلف دست به تجربه نزنند؟
من اين مسئله را كاملا اشكال مي دانم. شخصا به هيچ عنوان حاضر نيستم پا در كفش بازيگران محترمي كه تلاش هاي زيادي براي موفقیت در رشته خود مي كنند، بكنم. فرزاد حسني هم اشتباه كرده است. مجري يك الگو است. وقتي شما اجراي يك برنامه پرطرفدار را به عهده داريد مسلما هر حرفي كه بزنيد ممكن است عده اي از مخاطبان را تحت تاثير خود قرار دهد. اصلا وقتي يك برنامه پرطرفدار مي شود يعني مجري توانسته به خوبي حرفش را به مخاطب بفهماند و او هم از حرفي كه مجري مي زند استقبال كرده و اين مي شود الگو شدن براي يك عده. حسني هم به عنوان يك الگو براي خيلي از جوانان شناخته شده و اين اصلا خوب نيست كه مخاطب او را درقالب يك شخصيت ديگر در يك فيلم يا سريال تلويزيوني ببيند. اين يك معضل است كه هر كس در جايگاهي كه در آن تخصص دارد نمي ماند و يا كساني در يك جايگاه قرار مي گيرند كه جاي آن ها نيست. اگر مي خواهيم در هر زمينه اي پيشرفت كنيم بايد در جايگاهي كه به ما تعلق دارد قرار بگيريم. والا به بهانه شهرت يا پول بيشتر به دنبال كاري برويم هم جايگاه و كار خودمان را از دست خواهيم داد و هم در حق كساني كه مي توانند آن جايگاه موفق تر باشند ظلم كرده ايم.
خيلي از نسل سومي ها در صحبت هايشان علت خيلي از مشكلاتي كه در اجرا دارند را خط قرمزها مي نامند. به نظر آن ها خط قرمز تلويزيون در گذشته براي مجري ها خيلي كمتر از امروز است. شما چقدر اين قضيه را قبول داريد؟
نه. خط قرمز توجيه است. اين مسئله برمي گردد به بي سوادي، كم تجربگي، بلا تكليفي، ندانم كاري. من اسم اين مسائل را خط قرمز نمي گذارم. اين خط قرمز ها ربطي به رسانه ما و قوانيني كه در آن وضع شده، ندارد. من هنوز هم با همان راحتي و انرژي چند سال پيش جلوي دوربين ظاهر مي شوم و برنامه اجرا مي كنم حتي با اينكه يك بانو هستم. ما ثابت كرديم خط قرمز نامتعارفي در تلويزيون ما وجود ندارد.
اين بلا تكليفي كه مي گوييد دقيقا به چه معني است؟
يعني زماني كه چند نفر از همين نسل سومي ها را براي تست گرفتن پيش من آورده بودند تا در صورت داشتن استعداد آن ها را اموزش دهند طرف حتي به خودش زحمت نداده بود به اين فكر كند كه به چه دليل مي خواهد اجرا كند و در اين جايگاه قرار بگيرد. 99 درصد اين نسل سومي ها فقط به دنبال شهرت هستند و اصلا هيچ چيزي از احساس مسووليت نمي دانند. رفتارهاي كودكانه و جسارت هاي افسار گسيخته اي كه در نوع بيان و اجراي اين نسل وجود دارد باعث شده كه اصلا هدف خود را از اجرا ندانند و همين باعث مي شود كه در رسيدن به خواسته هاي خود دچار دوگانگي و بلاتكليفي شديدي شوند. ضمن اينكه خيلي از اين نسل سومي ها مي خواهند يك ژيلا صادقي، فرزاد حسني يا احسان عليخاني باشند در حالي كه نمي دانند اگر ما موفق شديم به اين دليل است كه نمي خواستيم كس ديگري باشيم. ما از ابتدا مي خواستيم خودمان باشيم و سبك خودمان را براي اجرا به همه نشان دهيم و متاسفانه نسل سوم اين مسئله را اصلا متوجه نيستند. جدا از همه اين ها خيلي از نسل سومي ها متوجه اين موضوع نيستند كه يك مجري علاوه بر مغز پر بايد بدن خوب، بيان خوب و چهره خوب هم داشته باشد و اين ها هر كدام سهم مهمي در موفقيت يك مجري دارند.
احساس مي شود نسل شما خيلي از موضع بالا به نسل جديد نگاه مي كنيد. انگار شما دوست نداريد تجربه هاي خودتان را به نسل جديد منتقل كنيد و يك نوع حسادت و ترس از دست دادن جايگاه خودتان را داريد. چقدر اين حس به وجود آمده درست است؟
حسادت وجود دارد و اين قابل كتمان نيست. ولي اين حسادت بيشتر بين خودِ ما نسل دومي هاست. رك بگويم، حسادت باعث شد كه فرزاد حسني نگذارد در برنامه سال تحويل امسال من در كنارش برنامه اجرا كنم و الا قرار بود اجراي برنامه زنده لحظه سال تحويل را دو نفره اجرا كنيم. هيچ كس هم نمي تواند منكر اين قضيه شود با اين حال من به اجراي حسني اعتقاد كامل دارم و قبول دارم كه او در نوع خودش منحصر به فرد است و در مقابل احسان عليخاني اين احساس حسادت را ندارد و انقدر آدم با اعتماد به نفسي است كه هر كسي هم در كنارش قرار بگيرد به كار او احترام مي گذارد و در عين حال كار خودش را هم پيش مي برد ولي تصور نسل سومي ها از ما مبني بر اين كه دوست نداريم آن ها پيشرفت كنند و به جايگاه خوبي برسند كاملا اشتباه و اتفاقا برعكس آن چيزي است كه خودمان فكر مي كنيم. ما دوست داريم عده اي باشند كه بتوانند گوشه اي از اين بار سنگيني كه بلند كرده ايم را بگيرند و به ما كمك كنند نه اينكه اين بار را از ما تحويل بگيرند و با تمام قدرت آن را به زمين بزنند، اتفاقي كه الان در حال رخ دادن است.
پارتي بازي در مجري شدن چقدر مي تواند تاثير گذار باشد؟ خيلي ها معتقدند بسياري از اين مجري هايي كه وارد تلويزيون مي شوند با سفارش و پارتي بازي اجراي برنامه هاي مختلف را مي گيرند.
بله پارتي بازي هم وجود دارد. اگر وجود نداشت من كه از سال 1376 اجرا را شروع كرده بودم اين همه سال طول نمي كشيد تا ديده شوم. البته خيلي خوشحالم كه ديده شدنم مشمول گذشت زمان شد چون باعث شد در خيلي چيزها كامل تر و پخته تر شوم. البته در اين زمينه خيلي ها به من كمك كردند. كارگردانان قابلي مثل مهرداد غفار زاده، خانم زعيمي يا خانم جمشيدي و تهيه كننده خوش سليقه و قابلي مثل آقاي هاشمي اصل و نويسندگان بسيار خوبي مثل زهرا يساقي و مريم چوپاني كه به لظف آن عزيزان من امروز نياز آن چناني به نويسنده ندارم و خيلي هاي ديگر كه عذر خواهي مي كنم اگر اسمشان آورده نشده است. در مورد خيلي ها اين پارتي بازي وجود و در مورد خيلي ها هم نه ولي معتقدم آن هايي كه بدون پارتي بازي وارد اين عرصه مي شوند اگر خود را نگه دارند و تلاششان را چند برابر كنند در نهايت اتفاقات خيلي خوب تري برايشان خواهد افتاد.
يكي از دلايل موفقيت ادم هايي مثل لري كينگ يا اپرا وينفري در سطح جهان تداوم ان ها در در اجراي يك برنامه در سال هاي مختلف است كه به نوعي خودشان و برنامه را شناسنامه دار مي كنند ولي متاسفانه وقتي برنامه اي در تلويزيون گل مي كند بنا به دلايل بسيار زيادي خيلي زودتر از حد تصور از گود خارج مي شود. اين اشكال به دليل تنوع طلبي مجريان است يا مسئله ديگري در كار است؟
اين سوال را شخصي تر جواب مي دهم. اگر من حضور كمتري در چند سال اخير در تلويزيون داشته ام به دليل ممنوع الكاري نبوده بلكه به دنبال برنامه اي مي گردم كه از جنس اجراي من باشد و حاضر نيستم هر كاري را قبول كنم. برنامه هايي پيشنهاد شده كه پول خيلي خوبي داشته اند اما من ترس از بيكاري ندارم و به همين دليل هم انقدر صبر مي كنم كه بتوانم برنامه اي كاملا همخوان با روحياتم اجرا كنم. بله من هم دنبال ثبات و شناسنامه دار شدن با يك برنامه مي گردد اما به شرطي كه در طول زمان ماهيت برنامه تغيير نكند و هميشه ذات برنامه هماني باشد كه در روز اول ژيلا صادقي را جذب خودش كرد تا در آن برنامه اجرا كند و خب خيلي برنامه ها اين خاصيت مهم را در طول زمان از دست مي دهند و باعث مي شود يكي مثل من كه دوست ندارد جنس كارش عوض شود از آن برنامه كناره گيري كنم.
اگر قرار شما وظيفه انتخاب مجري هاي زن تلويزيون را به عهده داشته باشيد چه معيارهايي براي انتخاب آن ها در نظر مي گرفتيد؟
كسي كه دماغش را عمل كرده باشد يا لب هايش را پروتز كرده باشد از اتاق بيرون مي كنم، كسي كه بزرگترين دغدغه اش اين باشد كه حتما شيك ديده شود يا شيك صحبت كند را اخراج مي كنم. كسي هدفش سِت كردن كفش و لباسش باشد را اخراج مي كنم. كسي كه اصلا حواسش نباشد مهمان برنامه چه مي گويد و اصلا نداند كدام دوربين در حال پخش تصاوير است را اخراج مي كنم. اين مسائل در انتخاب بسياري از مجريان نسل سوم امروز ما تاثيرگذار است به نظرم اين چيزها اصلا در شان يك مجري نيست و من به شدت با آن مخالفم.
اما با همه ايراداتي كه به نسل سوم وارد است خود شما نسل دومي ها هم در كارهايتان يك سري ايراداتي داريد كه پر رنگ يا كم رنگ در كارهايي كه اجرا مي كنيد وجود دارد. چقدر در خصوص انتقادهايي كه به خودتان گرفته مي شود موضعي منصفانه داريد؟
تصور كنيد براي 20 نفر غذا پخته ايد. 18 نفر از غذايي كه شما پخته ايد راضي هستند و دو نفر هم ناراضي. شما حرف كدام طرف برايتان مهم است 18 نفر يا آن 2 نفر. مسلما ان 18 نفر و اين يعني 10 درصد از كار شما ناراضي بوده اند. حالا شما مي دانيد كه در رسانه ملي چند درصد مخاطب بايد از كار شما راضي باشد تا كار موفق ناميده شود؟ 30 درصد. يعني اگر 30 درصد از برنامه اي كه شما توليد مي كنيد راضي باشند آن برنامه موفق خواهد بود و خانه فيروزه اي اخرين برنامه اي كه من اجرا كرده ام 97 درصد ميزان رضايت مخاطب داشته است. خيلي اتفاقات و بازخوردهاي مخاطبان نسبت به كارهايي كه اجرا كرده ام وجود دارد كه قابل گفتن نيست اما با همان بازخوردها روز به روز مطمئن تر مي شوم كه خدا را شكر راهي كه تا الان پيموده ام موفق بوده و به خوبي توانسته ام با خانواده ها كه هدف اصلي من براي جذب مخاطب است ارتباط نزديكي برقرار كنم. در عين حال منتقدانم هم خيلي برايم مهم هستند ولي به شرط انكه منتقداني قابل اعتنا باشند كه حرفشان از درجه اعتبار خوبي برايم برخوردار باشد. ضمن اينكه گل بي عيب خداست و قطعا من هم ايرادات و اشكالات زيادي در كارم دارم اما با توجه به جايگاهي كه الان دارم و استقبالي كه مردم از كارهايم مي كنند مي توانم ادعا كنم كه كارم را بلدم.
اگر بخواهيم اين بحث را جمع بندي كنيم به نظر ژيلا صادقي مشكلات نسل سوم مجري هاي تلويزيوني كجاست و راه حل آن چيست؟
اولين مشكل اين است كه خيلي از ان ها اساسا اشتباه انتخاب شده اند و اصلا مجري گري كار آن ها نيست. دوم اينكه خودِ آن ها هم انتخاب هاي درستي نداشته اند. اشكال سوم اينجاست كه اگر به هر دليلي وارد اين عرصه شده اند هنوز متوجه نيستند كه اين جايگاه از چه اهميتي برخوردار است و خيلي سبكسرانه با كار برخورد مي كنند. چهارم اينكه مسوولين رسانه ملي هم ان ها را درست راهنمايي نمي كنند. دليل پنجم عدم آينده نگري ان ها و توجه زيادشان به شهرت و پول و روي جلد رفتن است و بالاخره دليل ششم هم مطالعه، سواد كم و مخاطب شناسي پايين است كه باعث مي شود اجراهايشان هيچ وقت از سطح به عمق نرسد و مخاطب انقدر باهوش است كه اين مسئله را خيلي سريع متوجه شود و از آن ها رو برمي گرداند. راه حل آن هم اين است كه اين كوله پشتي كه با اين شش دليل پوچ پر شده را خالي كنند و دوباره از نو شروع كنند و اين بدانند كه هيچ وقت براي قرار گرفتن در مسير درست دير نيست.
روزنامه هفت صبح – 1 آذر 1390
نظر خود را بنویسید