ژيلاصادقي، فرقي نمي كند اين طرف دوربين باشد يا آن طرف، شيرين حرف مي زند. خودش به پرحرفي و البته به شاد بودنش اعتراف مي كند و مي گويد دوست دارد اين شادي و نشاط را به ديگران هم منتقل كند. او از طريق برنامه «خانه مهر» ميهمان آشناي هر روز خانههاي ايراني است
شنيده ايم قرار است در برنامه جديدي كه فعلاً «سايه بان» نام دارد هم مجري باشد. خيلي ها اجرايش را دوست دارند و به شنيدن صدايش خو گرفته اند. نمي گويد كه دنياي بازيگري را دوست ندارد اما مي گويد كه فعلاً مجري بودن را ترجيح مي دهد. او مي تواند همزمان هم به حرف هايي كه توي گوشي اش زده مي شود گوش كند و هم حرف هاي خودش را ادامه دهد.سؤالات ما درباره چگونگي ارائه اين اجرا و برنامه هاي آينده او و به طور كلي دنياي مجريان، موجب شد سراغش برويم و پاسخ اين همه را از او بگيريم.
برخي معتقدند كه شما بدون حضور ذهن، برنامه تان را اجرا مي كنيد، اين نظر را قبول داريد
اين را خيلي ها به من مي گويند. تاحدي اين حرف را قبول دارم و تا حدي هم قبول ندارم. خداوند اين لطف را به من كرده كه حتي اگر ۱۰ بار هم وسط حرف من بپرند، اين حضور ذهن را داشته باشم كه بدانم قبلاً چه گفته ام و چه نگفته ام. چون قبل از اين كه جلوي دوربين بروم، ذهنم را از هر چيزي غير از برنامه اي كه بايد اجرا كنم، آزاد مي كنم. مثلاً وقتي كه خانه مهر را اجرا مي كنم، فقط خانه مهر را مي بينم و هيچ چيز ديگري را نمي بينم. بارها پيش آمده كه تهيه كننده توي گوشم تذكراتي داده و من همچنان به حرفم ادامه داده ام.
به نظر مي رسد به هنگام مصاحبه با افراد، گاهي خودتان به جاي آنها صحبت مي كنيد، ولي وقتي كه لازم است آنها را به چالش بكشيد، سكوت مي كنيد.
در خانه مهر جايي براي بحث هاي چالشي نيست. در روزهاي اول خانه مهر احساس مي كردم مثلاً مسأله اي كه كسي از ديدگاه روان شناسي در زمينه تربيت كودك مطرح مي كند با آنچه كه من به عنوان يك مادر در محيط اجتماع و در زندگي روزمره مردم مي بينم، تفاوت دارد. به همين علت با آنها بحث مي كردم و دلايل خودم را مي آوردم، ولي بعد ديدم كه بيننده، اذيت شده. چون بينندگان برنامه، اين تصور را دارند كه آراي كسي كه به عنوان كارشناس به يك برنامه تلويزيوني مي آيد و بحثي را مطرح مي كند، قابل نقد نيست و هيچ اشكالي نمي شود به حرف هايش گرفت. بعد به من از طرف بينندگان تذكر دادند كه وسط حرف كارشناس نپرم و چيزي نپرسم و من براي مدتي طولاني اين كار را كردم و بعد سيل پيام ها آمد كه فلاني! ما خيلي سؤال داريم. چرا از طرف ما اين سؤالات را نمي پرسي من چندين بار مجبور شدم گوشي را از گوشم بيرون بياورم، چون واقعاً مي خواستم به نيابت از كساني كه آنجا حضور نداشتند، سؤال كنم، ولي گاهي مي بينم كه كارشناس دارد درست مي گويد و بحث را خوب اداره مي كند و براي اين كه رشته كلامش قطع نشود، سؤال نمي پرسم، گاهي هم اتاق فرمان اين اجازه را به من نمي دهد. خيلي از ماها هم پيرو حداقل و حداكثر هستيم. خيلي ها مي گويند بگذاريد فقط كارشناسان حرف بزنند. ايده آل براي من موقعي است كه كارشناس حضور ندارد و پلاتو دست خودم است و مي توانم همه حرف هايم را بزنم كه البته متهم به پرحرفي مي شوم.
چه مواقعي زياد حرف مي زنيد
در چند مورد. يكي موقعي كه احساس مي كنم لازم است حرف بزنم. دوم زماني است كه تهيه كننده مي گويد زمان زياد داريم و آن را به شكلي پركن .گاهي اوقات هم مربي برنامه فقط مي تواند كارش را انجام بدهد و مثلاً غذايي را بپزد و حرفي ندارد كه بزند و بيننده، حوصله اش سرمي رود و من به جاي او حرف مي زنم.
دعوت هاي برنامه از سوي شما صورت مي گيرند ؟
ابداً. مورد چهارم پرحرفي هم وقتي است كه ميهمان برنامه براساس رابطه و فقط به شكل تشريفاتي به برنامه آمده، از ضوابط اطلاعي ندارد و حرفبخصوصي هم ندارد و من زمان را از او مي گيرم و پرگويي مي كنم تا يك ساعت و نيم برنامه پر شود.
شيوه اجراي شما چه بازتاب هايي داشته است ؟
فردي كه مي گويند در اين كار تخصص هم دارد، مي گويد كه طبق آمار جهاني اگر برنامه اي بتواند ۳۰ درصد مخاطبان را جذب كند، برنامه موفقي است، در حالي كه به من آمار داده اند كه خانه مهر توانسته ۸۰ درصد مخاطبان را جذب كند.
از كدام قشرها ؟
از همه اقشار. حتي من با پزشكاني برخورده كرده ام كه از برنامه راضي بوده اند. اما در ميان همه مخاطبان، يك فصل مشترك وجود داشته و آن هم اين كه نوع اجراي من، شادي و طراوت و تازگي را به بيننده منتقل مي كند، حتي اگر فقط پنج دقيقه از برنامه را ديده باشد.
اين شادماني چقدر طبيعي است و چقدر وانمود مي كنيد ؟
استادي داشتم كه مي گفت فقط احمق ها هستند كه مي گويند صددرصد، چون همه چيز نسبي است، ولي من كلاً آدم شادي هستم. شما مرا متهم كرديد به زياد حرف زدن، در خانواده مرا متهم مي كنند به زياد خنديدن و زياد شاد بودن.
به نظر شما عمر موفقيت يك مجري چقدر است ؟
من در تمام مصاحبه هايم گفته ام اميدوارم اين جسارت را داشته باشم كه اگر روزي نتوانم اجراي موفقي داشته باشم، پرچم سفيد را به نشانه تسليم بلند كنم و بگويم كه تا اينجا مي توانستم و بقيه راه را بايد سايرين بروند.
اين چه زماني است ؟
زماني كه احساس كنم كه ديگر حرفي براي گفتن ندارم. مثلاً شايد احساس مي كردم كه برنامه هر روزه و طولاني خانه مهر هرچه را كه بوده از من گرفته، ولي ما از اول آذر برنامه «سايه بان» را با سبك و شيوه جديد شروع مي كنيم و حس مي كنم هنوز هم جا دارد و مي توانم سبك ارائه بدهم.
پس شايعه رفتن شما از خانه مهر صحت دارد ؟
اساساً خانه مهر تعطيل مي شود. اسم برنامه جديد فعلاً «سايه بان» است، شايد بعد اسمش تغيير كند. شما از تفاوت سبك در اجرا صحبت كرديد، ولي سبك شما در برنامه هاي ديگر غير از خانه مهر هم همين است.
قرار نيست ژيلاصادقي در زندگي اش تغيير كند، قرار نيست امروز يك جور باشد فردا يك جور ديگر. پس تفاوت سبك چه مي شود
در كار سايه بان به خاطر نوع طرحي كه تهيه كننده داده و نوع آيتم بندي ها، سبك كار متفاوت خواهد بود. در خانه مهر ما هيچ چيز نداشتيم. يك گزارشساده داشتيم و دو تا وله كه يك سال و نيم است كه دارد تكرار مي شود. بخش اعظم بار سنگين خانه مهر روي دوش من بود.
در سايه بان چه داريد ؟
فوق العاده متنوع است و بيننده فرصت پيدا نمي كند از پاي تلويزيون بلند شود و من هم فرصت نمي كنم زياد حرف بزنم.
فكر نمي كنيد اين بهترين مژده اي است كه به خوانندگان اين مصاحبه مي دهيد ؟
شايد!
از ابتدا چقدر دنبال اجرا بوديد، چون ظاهراً مدتي بسيار عصباني بوديد كه در سينما و تلويزيون نقش مناسب به شما ندادند ؟
عصباني نبودم كه به من نقش نمي دادند. عصباني بودم از سينما و گفتم كه برخي بازيگران ما در امر بازيگري در سينما در كارشان تخصص ندارند و دربارهبرخي از آنها ويژگي هاي ظاهري موجب شده كه بازيگر شوند. از اين كه به من نقش ندادند، گاهي خدا را هزار بار شكر مي كنم.
چون كار بازيگري خيلي سخت است و ديگر اين كه مي بينم هيچ چارچوب و قاعده اي ندارد. در اجرا، دست كم تكليف آدم روشن است و مي داند كه موظف است روزي يكي ـ دو ساعت مطالعه كند. اگر قرار است با يك پزشك درباره موضوعي حرفي بزني، چاره اي نداري جز اين كه قبلاً بروي و درباره آن موضوع مطالعه كني و همين طور موضوعات ديگر. مي داني كه بايد ورزش كني، چون در خانه مهر، در سرما و گرما، بايد بتواني فعال باشي و بنشيني و بلند شوي و حركت كني و تاب بياوري. مي داني كه بايد در كنار يك مربي آشپزي بايستي و به او كمك كني كه كارش را بهتر انجام بدهد و حرفش را بهتر بزند. مي داني بايد خودت هم هنرمند باشي و بتواني از ساده ترين چيزهايي كه در خانه داري، چيزي درست كني.
پس يك مجري قاعدتاً صاحب همه فضايل مي شود.
خير، اين را نگفتم. منظورم اين بود كه دارم در اجرا اين چيزها را ياد مي گيرم، اما در بازيگري اين طور نيست. از اين كه بازيگر نشديد خوشحاليد يا ناراحت چون قاعدتاً دلتان مي خواست بازيگر شويد اگر بگويم نه، دلم نمي خواست، دروغ گفته ام، چون شروع كار من در تلويزيون و ارتباط برقرار كردن با ديگران از طريق امواج، راه پيدا كردن به دنياي بازيگري بود و به شكلي كاملاً تصادفي به دنياي گويندگي و گفتن نريشن (Narration) راه پيدا كردم.
چگونه ؟
استارت اوليه را آقاي بيوك ميرزايي زدند. در مراسمي وقتي صداي مرا شنيدند.
اجرا مي كرديد ؟
خير، دور هم بوديم و حرف مي زديم
چه سالي ؟
سال ۷۰ يا ۷۱ بود. من آن موقع معلم بودم. ايشان به من پيشنهاد دادند كه كار گويندگي در راديو يا دوبلاژ را شروع كنم. چون خودم بيشتر دوست داشتم بازيگر شوم و احساس مي كردم شايد اين كار باعث شود كه زودتر بتوانم به كارگردان ها و كساني كه در اين زمينه فعاليت مي كنند، دست پيدا كنم، بهاجرا روي آوردم.
چقدر در بازيگري موفق بوديد ؟
يكي دو تا كار انجام دادم و به همين اعتقادي كه الآن رسيده ام، رسيدم و آن هم اين كه در بازيگري قبل از آن كه ضابطه و استعداد شرط باشد، گاه رابطه تعيين كننده است. تا اين كه در سريال روزهاي زندگي آقاي مجيد مظفري، كه بسيار مديون و ممنون ايشان هستم، موقعي كه براساس نقشم پشت تريبون قرار گرفتم و ۴۰-۳۰ نفري را كه به عنوان شنونده در سالن نشسته بودند، اداره كردم، ايشان نگاهي به من كردند و گفتند «تو چرا مجري نمي شوي » و خود ايشان زحمت كشيدند و مرا معرفي كردند. ابتدا در شبكه چهار برنامه جهان در مطبوعات را داشتم كه يك سال طول كشيد و كارهاي علمي، فرهنگي، تاريخ و معارف را گويندگي كردم و بعد به دنياي كودك و نوجوان راه پيدا كردم كه فكر نمي كردم موفق بشوم، ولي منجر شد به سبك خاصي در برنامه «بيدار شو، آفتاب شد» كه باعث شد گويندگان زن بتوانند جلوي دوربين دست هايشان را حركت دهند. بعضي ها دارند تقليد مي كنند و كارشان اصالتي ندارد. بعد شبكه ۳ مرا دعوت كرد براي برنامه «با تو» كه توانستم بعد از ۱۳ سال زحمت، بالاخره تنديسي را براي اجراي اين برنامه بگيرم.
نخستين اجراي تان چه بود ؟
يك برنامه سياسي به نام كاپيتولاسيون در شبكه چهار. تهيه كننده آن آقاي پيامي بود.
چه سالي ؟
سال ۷۷
چه بازتابي داشت ؟
همان روزي كه اين برنامه را اجرا كردم، همه به من اين نويد را دادند كه بزودي مجري خوبي خواهي شد. بيشتر از اين كه تصويرم مهم باشد، صدايم برايتهيه كننده اهميت داشت، چون مي گفتند صدايت براي كار سياسي مناسب است، چون اقتدار خاصي دارد.
چه موقعي كار اجرا را رها خواهيد كرد
زماني كه احساس كنم ديگر نمي توانم مجري خوبي باشم. مطمئن باشيدجسارتش را دارم كه كنار بكشم و راه را براي كساني كه مي توانند اجراي خوبي داشته باشند، باز كنم.
چه اتفاقي ممكن است پيش آيد كه احساس كنيد نمي توانيد.
اگر شما توانستيد فردا كه هيچ، يك ساعت ديگرتان را پيش بيني كنيد، من هم مي توانم اين سؤال شما را جواب بدهم. مثلاً من چه مي دانستم كه ۲ ماه چشم هايم مشكل پيدا مي كنند و نمي توانم جلوي دوربين بروم.
اتفاقات غيرمترقبه مدنظر نيست. از نظر عمر اجرا چه زماني موقع كنار رفتن است ؟
زماني كه احساس كنم از اين مرحله نمي توانم جلوتر بروم و ديگر استعداد و مغزم نمي كشد و حرفي براي گفتن ندارم.
براي هر اجرا چقدر مطالعه مي كنيد ؟
يكي ـ دو ساعت.
موضوعات را قبلاً به شما مي گويند ؟
به شكل مطلق نه، بيشتر روي حدس. چون در همه زمينه ها مطالعه مي كنم، خيلي به من كمك مي كند. حالاديگر موضوع هاي خانه مهر دستم آمده و مي دانم حول چه محورهايي هستند. گاهي اوقات مطالعه عنوان روزنامه ها در كنار كيوسك روزنامه فروشي كافي است، اما گاهي بايد روي موضوع خاصي زوم كرد. گاهي اوقات به نظر مي آيد كه گفته ها و اطلاعات تان را فقط از پيامك هاي تان گرفته ايد. اين نظر شماست. اين طور نيست.
شخصاً به چه موضوع هايي علاقه داريد؟
كتاب هاي روان شناسي را خيلي دوست دارم.
رشته تحصيلي خودتان چيست ؟
گرافيك. تاريخ را هم خيلي دوست دارم، اعم از ايران يا دنيا. الآن دارم تاريخ روسيه را مي خوانم. سياست را اصلاً دوست ندارم و دنبالش هم نبوده ام. در برنامه جهان در مطبوعات، خيلي از كارشناسان تصور مي كردند رشته من علوم سياسي است، ولي من اصلاً آگاهي و استعداد سياسي ندارم.
آرزوي شما چيست ؟
آرزوهاي من يكي دو تا نيست. نخستين آرزويم خوشبختي خانواده ام است.
آرزو نداريد برگرديد به سينما ؟
الآن اين امكان را دارم، ولي تجربه به من ياد داده كه زياده خواهي كار خوبي نيست. وقتي مي بينم كه در اجرا موفق هستم، چشم به سهم ديگري ندارم.خيلي از كارگردان ها معتقدند كسي كه مي تواند يك ساعت و نيم آنتن زنده را بچرخاند، توان بازيگري را هم دارد.
باور مي كنيد ؟
بخشي را بله، بخشي را نه، ولي از تصور اين كه الآن كه در زمينه بازيگري شهرتي پيدا كرده ام، قرار است اين شهرت، در خدمت گيشه قرار بگيرد خوشم نمي آيد. اما در كنار كار اجرا جا دارد كه اعتراض بكنم به كساني كه صرفاً به علت شهرت يك بازيگر، او را با دستمزد بسيار بالايي براي اجراي يك برنامه مي آورند و او هم از پس كار برنمي آيد. مقصر آن بازيگر نيست، مقصر كساني هستند كه تصور مي كنند اگر يك چهره سينمايي را براي اجرا بياورند، برنامه محشري از كار درمي آيد، بدون توجه به اين كه «هركسي را بهر كاري ساخته اند».
پس شما همه همّ خود را گذاشته ايد براي اجرا ؟
بله، مي خواهم همين را دنبال كنم.
محبت مردم شيرين است .
يك وقت هايي محبت زيادشان آدم را اذيت مي كند، يك وقت هايي هم من جنبه اش را ندارم. يك وقت هايي هم محبت ها تبديل به مزاحمت مي شود.
روزنامه ایران – 28 آبان 1386
نظر خود را بنویسید