با هماهنگی هایی که انجام شده بود، راس ساعت 11:45 ظهر در محل فیلمبرداری (خانه فیروزه ای) حاضر شدم تا پس از پایان برنامه با ژیلا صادقی مصاحبه کنم. لوکیشن (خانه فیروزه ای) همان باغی است که (شب های برره) را در آن بازی کرده بودند، اینجا از سال 84 تاکنون معروف شده به (باغ برره)!
برنامه کمی دیرتر از 11:45 به پایان می رسد، اعضای گروه یکی یکی خداحافظی می کنند و می روند، آخرین کسی که با ژیلا صادقی خداحافظی می کند، جواد مولانیاست.
ژیلا صادقی همانقدر پر انرژی است که جلوی دوربین ظاهر می شود، به همین خاطر احساس می کنم مصاحبه مان، مصاحبه خوبی از آب در بیاید. ضمن اینکه پیش از آغاز مصاحبه، چند دقیقه ای از شماره اول (کوچه ما) صحبت می کند. مصاحبه ساعت 12:20 شروع شد و یک ساعت به طول انجامید. فکر می کنم تقاوت های زیادی بین این گفتگو و سایر گفتگوهای ژیلا صادقی وجود داشته باشد.
این انرژی بالایی که در اجراهای شما می بینیم، به دور از اغراق و بازی با واژه ها از کجا می آید؟
رسیدن به این انرژی چند راه دارد. یکی از این راه ها تغذیه مناسب است! من در طول ده سالی که با متخصصین تغذیه نشست و برخاست داشته ام، با این مساله آشنایی کاملی پیدا کرده ام، راه دوم، کنترل کودک درون است؛ حدودا هفت سال است که موفق به کنترل آن شده ام. متاسفانه خیلی ها به خاطر درگیر شدن با اعداد و ارقام شناسنامه ای شان از این مسئله غافل می شوند. اما من فریب تاریخ تولدم را نمی خورم! یک آدم 90 ساله هم احتیاج دارد گاهی اوقات در دوران کودکی خود سیر کند. قطعا رعایت این مساله منفعت های زیادی را در پی دارد؛ مثل صداقت، یکرنگی، شور و شوق، هیجان و انرژی. راه دیگرش احساس مسئولیت است. من همیشه در حین اجرا به این فکر می کنم که شاید خیلی ها در حال حاضر بهترین لحظات خودشان را صرف تماشای برنامه من کرده باشند. (اجرای پرانرژی) تبدیل به شناسنامه من شده؛ بنابر این باید سعی کنم همانطور که شناخته شده ام، ظاهر شوم. آخرین راه رسیدن به این شرایط هم به خانواده ام باز می گردد. من در خانواده ای شاد و پر انرژی زندگی می کنم که از پدر و مادر، خواهر و برادرم انرژی مثبت دریافت می کنم. ضمن اینکه در کنار همه این ها، از جامعه خودم هم انرژی بسیار خوبی می گیرم. منظورم از تمام آنها یی است که وقتی با من روبرو می شوند، ابراز محبت دارند و از اجرایم تعریف می کنند.
این راه ها،همگی راه های زیبا و حتی قابل لمسی هستند. اما آیا فکر نمی کنید جوابت تان تا اندازه ای آمیخته با اغراق بود؟
نه اصلا. چون همه این ها را واقعی و متعلق به خودم می دانم. صد در صد مطمئن باشید که با جمله های قشنگ بازی نمی کنم. البته صد در صد که هیچ گاه وجود ندارد! ما قطعیت مطلق ندارم اما 99 درصد به شما اطمینان می دهم هدفم بازی با واژه ها نبوده و نیست.
شما ادعا می کنید که تغذیه مناسب را از متخصصینی می آموزید که در برنامه های خودتان حضور پیدا می کنند. تا چه اندازه به حرف های مهمانان برنامه تان توجه دارید و از دانش آنها استفاده می کنید؟
خیلی خیلی زیاد !
اما من فکر می کنم خیلی از مجری های ما تنها به اجرای برنامه فکرمی کنند و به حرف های مهمان خود فقط تاحدی توجه دارند که رشته کلام از دستشان خارج نشود!
موافقم؛ حتی می توانم ادعا کنم که خیلی از مجری ها حواسشان به حرف های مهمان نیست! اما فکر می کنم اگر حین اجرا ، بامطلب مورد بحث برنامه (زندگی ) کنیم، می توانیم اجرای بهتری هم داشته باشیم. فرقی نمی کند تخصص کارشناس برنامه درچه زمینه ای باشد. شاید او کارشناس آب و فاضلاب باشد یا کارشناس تغذیه و یا حتی یک روحانی. مهم این است که با حرف های او زندگی کنیم و برای لحظاتی که روبرویمان نشسته، ارزش قائل باشیم.
ظاهرا قبل از اینکه وارد عرضه گویندگی و اجرا شویدإ مشغول تدریس در آموزش و پرورش بوده اید…
من هشت سال در آموزش و پرورش منطقه 5 معلم بوده ام. البته کار تدریس را از سال 70-69 آغاز کردم. آن زمان در مدرسه ابتدایی شهید حسینی، حوالی امامزاده داود به صورت فی سبیل الله به کودکان محروم درس می دادم. فکر می کنم خودم هم کلاس چهارم دبیرستان بودم! آموزش و پرورش به عنوان تقدیر از این کار، من را به مدرسه نمونه دولتی (سید الشهدا) در منطقه اکباتان فرستاد تا سال ها تدریس را تجربه کنم.
در چه مقاطعی تدریس کرده اید؟
در مقطع ابتدایی به جز اول و دوم، سال های دیگر را تدریس کرده ام. در مقطع راهنمایی تاریخ، ورزش و زبان را درس داده ام و در دبیرستان هم هنر. البته یکی از کارهایی که در مقطع ابتدایی انجام میدادم و مورد تقدیر آموزش و پرورش هم قرار گرفت، آموزش خط به روش (موم نویسی) بود. من در این روش صاحب سبک بودم.
در زمان تدریس هم همین طور پر انرژی و خوش اخلاق بودید؟!
بله ، در آن زمان پر انرژی تر از حالا بودم چرا که سن و سالم کمتر بود. ارتباط خیلی خوبی با دانش آموزانم داشتم و خیلی از آنها هنوز هم با من تماس می گیرند.
زمان زیادی از آن سال ها می گذرد و دانش آموزانتان حسابی بزرگ شده اند!
دقیقا! شما فرض کنید د انش آموزش که سال 74 در مقطع ابتدایی شاگر د من بوده، الان لااقل بیست و چهار، پنج سال سن دارد.
شما چند سالتان است؟
سی و هفت سال؛ هفت سال سن دارم و سی سال تجربه!
چقدر سریع و صریح پاسخ دادید! معمولا خانم ها از مطرح کردن سن و سالشان طفره می روند!
چرا باید طفره بروم؟ من برای رسیدن به این سن و سال زحمت کشیده ام.
ورودتان به عرصه صداوسیما با گویندگی آغاز شد؟
بله سال 71 در آزمون قبول شدم و به عنوان گوینده آغاز به کار کردم ولی هدف اصلی ام ورود به عرصه بازیگری بود.
در عرصه بازیگری با کارگردان های بزرگی همکاری داشته اید که در موردشان صحبت خواهیم کرد. اما یکی از نکات جالب توجه پرونده بازیگری تان، حضور در چند اپیزود از سریال (زیر آسمان شهر) است. در آن زمان این سریال تبدیل به محبوب ترین برنامه تلویزیونی شده بود…
همان زمانی بودکه (شب های گلوبندک) را مردم زمزمه می کردند؛ من در سه اپیزود از این سریال بازی کردم! نقش دختر مرحوم جعفر بزرگی را داشتم که به ارث زیادی رسیده بود.
زیر آسمان شهر چندمین تجربه تان در عرصه بازیگری بود؟
پنجمین تجربه ام! آن زمان مجری برنامه های سیاسی بودم.
اولین تجربه تان چه فیلمی بود؟
یک فیلم کوتاه از آقای حبیب الله بهمنی که اتفاقا ایشان در جشنواره فجر حضور داشتند و خیلی دوست داشتم به ایشان بگویم که کار بازیگری ام را با فیلمی آغاز کرده ام که کارگردانی اش را بر عهده داشته اند. بعد از آن ( شن های کف رودخانه) را بازی کردم و بعد از آن هم سریال (روزهای زندگی)…
روزهای زندگی ساخته سیروس مقدم در سال 1377 تبدیل به یکی از پر مخاطب ترین سریال های شبکه سه شد. همکاری در کنار هنرپیشه های توانایی چون مجید مظفری، کتایون ریاحی و داریوش ارجمند چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. آقای دهقان نسب و آقای مظفری بخاطر نقشی که در روزهای زندگی بازی کردم، من را ترغیب کردند تا مقوله اجرا را جدی بگیرم! در آن سریال نقش دانشجویی را بازی می کردم که باید کنفرانس می داد و خوشبختانه کنفرانس خیلی خوبی را اجرا می کردم! اما باید صادقانه اعتراف کنم که نقشم، نقش پر رنگی نبود. بعد از این سریال فهمیدم که دنیای بازیگری هیچ ربطی به خواسته های من ندارد و باید مسیرم را تغییر دهم. با تمام احترامی که برای بازیگران سینما و تلویزیون قائل هستم، باید بگویم که دنیا ی بازیگری به هیچ عنوان منطبق با روحیات و باورها و تربیت خانوادگی من نیست. اما از خوش روزگار بعد از آن به آقای شاپور قریب رسیدم و تجربه خوب (دردسرهای طلایی) را به تجربیاتم اضافه کردم. بازی در کنار هنرپیشه های خوبی چون ساناز سماواتی و نادر سلیمانی را دوست داشتم. من و نادر سلیمانی در (دردسرهای طلایی) نقش های اصلی را ایفا می کردیم و کلیت داستان حول رابطه عاطفی ما دو نفر می چرخید. بعد از آن به انتخاب آقای محمد تقی رنجبر در (آینه های عشق ) بازی کردم و موفق به دریافت جایزه ویژه (سریال های خانواده) شدم. همین مساله باعث شد عرصه بازیگری را به طور کل ترک نکنم. در حالی که به کار اجرا هم مشغول بودم، برای حضور در سریال (امام حسین (ع)) انتخاب شدم که البته سه ماه بعد، این سریال توقیف شد. در (بررسی یک پرونده) هم نقش اصلی را در کنار مهوش صبر کن تجربه کردم و به جایزه فیلم های استانی رسیدم. بعد از این سریال بود که اجرای برنامه های اجتماعی را آغاز کردم.
با کدام برنامه؟
(بیدار شو، آفتاب شد) اولین برنامه اجتماعی بود که به عنوان مجری در آن حضور داشتم و تا قبل از آن بیشتر مشغول اجرای برنامه های سیاسی و اقتصادی بودم. قبل از (بیدار شو، آفتاب شد) همیشه از اینکه مجریان ما اسیر چهار جمله و چهار واژه شده اند،اذیت می شدم! از اینکه مجریان زن ما نمی توانند با دوربین ارتباط برقرار کنند و حتی نمی توانند از دست هایشان در اجرا استقاده کنند، اذیت می شدم! به همین خاطر به دنبال ایجاد انقلابی در عرصه اجرای خانم ها بودم. انقلابی که در عرصه اجرای آقایان با رضا صفدری و برنامه (شب های زعفرانی) ایجاد شده بود.
شما خودتان را در عرصه اجرای خانم ها، باعث و بانی چنین انقلابی می دانید؟
بدون شک! من کاری کردم تا در عرصه اجرا وزنه به طرف خانم ها سنگین تر شود.
قطعا کار سختی بود. این طور نیست؟
برای من سخت نبود چرا که به خودم اطمینان داشتم ولی تنها مانعی که سر راهم قرار داشت، این بود که شاید مسئولین با این مساله مخالفت کنند. به هر حال ما اجرای پر هیجان توسط یک خانم را تا قبل از آن ندیده بودیم. من میدانستم که موفق خواهم شد چرا که همیشه به پر انرژی بودن شهرت داشته ام. یادم می آید وقتی بچه بودم و به مدرسه می رفتم، عادت داشتم از دیوار حیاط مدرسه بالا بروم و لب دیوار بنشینم تا بچه ها برایم کف بزنند! آنقدر آن بالا می ماندم تا مدیر مدرسه دست به دامان پدرم شود و او را از منزل به مدرسه بکشاند.
آن اوایل واکنش مسئولین تلویزیون نسبت به اجرای شما چه بود؟
خوشبختانه آقای دکتر پور حسین به عنوان مدیر شبکه 2 حمایت های خوبی از ما کردند. آقای معلم هم که مدیر گروه کودک بودند همین طور. به همین خاطر زودتر به هدفم رسیدم.
ژیلا صادقی در عرصه اجرا برای خانم ها تبدیل به یک الگو شد؛ با توجه به اینکه تا پیش از آن مجری اینچنینی ندیده بودیم، می توانیم بگوییم شما برای خودتان الگویی نداشته اید؟
من فقط در فن بیان، نوع گفتار و بازی با حنجره از خانم ژاله صادقیان الگو گرفته ام. هیچ وقت کلاس نرفته ام و برای آموختن اجرا، هزینه نکرده ام. فقط مطالعه می کردم، به دور و برم دقت می کردم و برنامه های خارجی را تماشا می کردم. الگوی من همان خواسته های ذهنی ام بودند؛ همان تفکراتی که زندگی واقعی را به تصویر می کشید. چه اشکالی دارد که ما به جای اجرا، زندگی کنیم؟ چه اشکالی دارد در حین اجرا عطسه کنیم؟ چه اشکالی دارد که هر وقت دلمان می خواهد راه برویم،راه برویم و هر وقت دلمان می خواهد بنشینیم، بنشینیم؟ البته همه این ها باید در قالب استانداردهای تعیین شده جهت اجرا صورت بگیرد. استانداردهایی که اسمش را خط قرمز نمی گذارم. به عقیده من خط قرمز شعار یکسری آدم های ضعیف است که اجرا را بلد نیستند و می خواهند همه چیز را گردن خط قرمز بیندازند. چرا من خط قرمز ندارم؟ چون توانایی دارم و به دنبال بهانه تراشی نیستم.
قطعا تا امروز خیلی ها از اجرایتان تعریف و تمجید کرده اند. اما چند نفر را دیده اید که اینطور نباشند؟چند نفر را دیده اید از شما انتقاد کنند و مثلا بگویند چرا اینقدر شلوغش می کنی؟!
هیچ کس رودر رو از من انتقاد نمی کند ولی پشت سرم حرف های زیادی می زنند.
شاید از شما می ترسند !
خدا نکند. فکر نمی کنم.
ولی به نظر من خیلی ها می ترسند راحت از شما انتقاد کنند.
متاسفانه این یکی از آفت های ملی ما ایرانی هاست. ما بلد نیستیم حرف هایمان را بدون رودربایستی و رک بزنیم. همان ترسی که شما به آن اشاره کردید، باعث می شود صداقت نداشته باشیم و به جای رودررو، پشت سر حرف بزنیم. ما باید بدون رودربایستی مشکلاتمان را با هم حل کنیم. مثلا اگر من با آقای کاظمی مشکل دارم، باید راحت به ایشان بگویم؛ نه اینکه پشت سرش حرف بزنم. محمد هاشمی اصل که تهیه کننده (خانه فیروزه ای) است و 8 سال است با هم کار می کنیم، راحت حرف زدن و راحت انتقاد کردن را به ما یاد داده، به همین خاطر است که بچه های (خانه فیروزه ای) یا برنامه های دیگر ایشان هیچ وقت به مشکل نمی خورند.
اما باز هم فکر می کنم برخوردتان به گونه ای بوده که خیلی ها جلوی خوشان را می گیرند تا از شما انتقاد نکنند. شاید به خاطر حاضر جوابی تان باشد!
ببینید انتقاد کردن با غرض ورزی و ترور شخصیت تفاوت دارد. تفاوت شان از زمین تا آسمان است. من انتقاد ها را با جان و دل می پذیرم و دوست ندارم این ترس کاذبی که از آن صحبت می کنید، مانع روراستی دوروبری ها شود. دوست دارم انتقاد هایشان را بشنوم اما وقتی یک نفر به من می گوید: خانم صادقی چرا اینقدر حرف میزنی؟ مساله فرق می کند. آن فرد که اینگونه از من انتقاد می کند، نمی داند که اغلب مهمانان برنامه من (فرمایشی) هستند! من باید با پرحرفی هایم (گاف) های بسیاری از مهمانان را بپوشانم. خیلی از مهمانان ما کارشان را به خوبی بلد هستند ولی نحوه آموزش آن را نمی دانند. می آیند تا به واسطه تلویزیون برای آموزشگاه شان تبلیغی کرده باشند. خیلی ها حتی ادبیات مناسب را جهت بحثت کردن در برنامه نمی شناسند! به همین خاطر است که به ژیلا صادقی برچسب پرحرفی می زنیم. من به بسیاری از همکارانم اعتراض دارم. اکثر آنها همیشه حق را به مهمان برنامه خود می دهند در حالی که حق با او نیست. او اشتباه می کند، اشتباه آموزش می دهد. این مجری برنامه است که باید حواسش را جمع کند. کدام یک از مجری های ما مهمانان برنامه شان را از قبل می شناسند و مثلا می دانند که او چه کتاب هایی نوشته است؟ کدام یک از مجریان ما بعد از برنامه به سراغ مطالعه کتاب های مهمان شان می روند تا در جلسه بعدی با آمادگی بیشتری روبروی او بنشیند؟
یعنی واقعا شما همه این کارها را انجام می هید؟
این وظیفه من است. باید مهمانم را به چالش بکشم تا در نوبت بعدی حضورش در برنامه، با مطالعه بیشتری روبرویم بنشیند. بنابر این خودم هم باید مطالعه داشته باشم. من در قبال مخاطبین برنامه احساس مسئولیت می کنم. همه آدم ها توانایی پرداخت 50 تا 100 هزار تومان پول ویزیت را ندارند! همه آنها ژیلا صادقی را می شناسند، نه تهیه کننده برنامه را . بنابر این مسئولیت من سنگین تر می شود.
بد نیست فعلا کمی از مقوله اجرافاصله بگیریم و به فیلم هایتان بپردازیم . همکاری با کیانوش عیاری…
ایده آل
شما ماشاء الله اجازه نمی دهید سوال من تمام شود !
نه ، نه! شما سوالتان را بپرسید. من حسی را به زبان آوردم که تازه بود. نمی خواستم حسم بیات شود.
از همکاری تان با عیاری در (هزاران چشم) بیشتر توضیح بدهید.
همانطور که گفتم ایده آل؛ کیانوش عیاری جزو کارگردان هایی است که فیلم هایش را زندگی می کند. به همین خاطر فکر می کنم حس و حال من به حس و حال او خیلی نزدیک است.
شما اولین مجری خانمی بودید که اختتامیه جشنواره فجر را اجرا کردید ولی ظاهرا کار آسانی نداشته اید! اینطور نیست؟
خوشبختانه یا متاسفانه من همیشه صخره ها را شکافته ام تا همکاران دیگرم راحت تر عبور کنند. امیدوارم لااقل قدر من را بدانند تا امروز که هیچ کدام از خانمهای همکار نه تنها قدر ندانسته اند، بلکه به مخالفت با من پرداخته اند. اجرای اختتامیه جشنواره فجر بعد از 28 سال به یک خانم رسید. بیست و چهار ساعت قبل به من گفتند که قرار است مجری باشم. این در حالی بود که از یک هفته قبل از آن همه می گفتند محمد سلوکی اجرا خواهد کرد. شرایط بسیار سختی بود. واقعا سخت. مطمئن باشید اگر به این سختی ها اشراف داشتم، اجرای اختتامیه را نمی پذیرفتم.
الان از اجرای اختتامیه پشیمان هستید؟
بله؛ ای کاش اجرا نمی کردم. مثل این است که الان به من بگویند از فردا رئیس جمهور می شوی. من از دنیای سیاست چیزی نمی دانم و قطعا به درد ریاست جمهوری نمی خورم. وقتی حتی یک بلیط هم برای دیدن فیلم های جشنواره به دست من نمی رسد، چطور می توانم اختتامیه اش را اجرا کنم؟ باید قبل از شروع جشنواره به من کارت می دادند. باید مجاب می شدم تمام فیلم ها را ببینم تا اختتامیه را با تسلط بیشتری اجرا کنم. ولی حتی یک فیلم هم ندیده بودم . تمام این ها از عدم برنامه ریزی سرچشمه میگیرد. همین عدم برنامه ریزی باعث می شود خیلی ها برای خودشان شایعه بسازند و بگویند ما برای اجرای فلان مراسم انتخاب شد ه ایم. در حالی که آنها جزو گزینه های اولیه هم نبوده اند. محمد سلوکی واقعا جزو گزینه ها بود ولی خیلی های دیگر خودشان، خودشان را گیزنه کرده بودند.
در مورد اجرای برنامه تحویل سال 90 با شما صحبتی نشد؟
صحبت جدی که نه،فقط گفتند تهران را ترک نکنم.
تا امروز چند بار برنامه سال تحویل را اجرا کرده اید؟
سال 86در شبکه سه که با احسان علیخانی بودیم، سال 87 در شبکه 2 با رامبد جوان و امیر حسین صدیق اجرا کردیم و سال 88 هم با فرزاد حسنی برنامه تحویل سال شبکه 3 را برگزار کردیم. سال تحویل سال 89 در ایران نبودم و برنامه ای هم اجرا نکردم.
با فرزاد حسنی در شبکه جام جم هم برنامه ای را اجرا میکردید با عنوان ( من خوبم، تو خوبی) که البته شما و خانم آزاده نامداری به صورت نوبتی در کنار فرزاد قرار می گرفتید…
بله، برنامه های ظهر را من و فرزاد حسنی اجرا می کردیم و برنامه های عصر فرزاد حسنی در کنار آزاده نامداری به اجرا می پرداخت. البته در اواخر پخش آن برنامه فرزاد حسنی به خاطر ممنوع الفعالیت شدن نتوانست اجرا کند و آزاده نامداری هم از تیم جدا شد. به همین خاطر چند قسمتی را به تنهایی اجرا کردم.
همکاری با فرزاد حسنی را چطور ارزیابی می کنید؟
فرزاد حسنی یک مجری بسیار مسلط و با مطالعه است. او ذهنی فعال و پویا دارد، به همین خاطر بهتر است به تنهایی برنامه اش را اجرا کند. من هم دقیقا مثل او هستم و به تنهایی بهتر اجرا می کنم ولی اگر قرار است با هم اجرا کنیم، بهتر است در کنار هم بنشینیم. نه اینکه مثل برنامه سال تحویل 88 ، استودیوهایمان جدا باشد و از مهمانان زن و مرد به صورت جداگانه پذیرایی کنیم.
آخرین فیلمی که بازی کردید چه نام دارد؟
تله فیلم ( به خاطر سوگند) که با ابوالفضل پور عرب همبازی بودم و نوروز 88 از تلویزیون پخش شد.
از ماحصل کار راضی بودید؟
من در معذوریا ت قرار گرفتم و در این تله فیلم بازی کردم چرا که تهیه کننده آن باجناق دایی ام بود.
اگر در معذورات قرار نمی گرفتید، حاضر به بازی در این قبیل تله فیلم ها می شدید؟
نه
ما در سینما و موسیقی سوپراستار داریم. سوپراستار سینما،مختص سینماست و سوپراستار موسیقی هم مختص موسیقی، آیا سوپراستارهای عرصه اجرا را باید سوپراستار تلویزیونی بدانیم یا اینکه می توانیم برای (اجرا) فایل جداگانه ای در نظر بگیریم؟
فکر می کنم هردو فایل مجزایی برای خودشان داشته باشند و لی در نقطه ای به هم می رسند. البته باید در نظر داشته باشیدکه اغلب مجریان، محبوبیت خود را با تلویزیون به دست آورده اند.
ساختار (خانه فیروزه ای) با ساختار برنامه هایی که از اوایل دهه هشتاد تا امروز اجرا کرده اید، تفاوت چندانی ندارد. البته نمی توانم بگویم که دکورها بهتر نشده اند یا آیتم ها جذاب تر از قبل نیستند اما ساختار کلی همان است.
خب به این خاطر است که همه این برنامه ها برنامه خانواده بوده اند و قطعا ساختار مشترکی دارند ولی مطمئن باشید از بهار 90 خیلی چیزها تغییر خواهد کرد.
اجرای برنامه های خانواده ، ایده آل خودتان هم هست؟
شک نکنید. این مدل برنامه را برای اجرا به همه برنامه های دیگر ترجیح میدهم. به همین خاطر از زمانی که در این شاخه شروع به فعالیت کردم، دور برنامه های سیاسی و اقتصادی را خط کشیدم. چرا که معتقدم هر کسی باید در شاخه ای فعالیت کند که ایده آل ترین شاخه برای اوست. من برنامه های خانواده را برای خودم ایده آل تر می دانم.
حمایت بیش از اندازه ای که در برنامه هایتان از خانم ها می کنید و مدام با جمله “بانو به خودت برس” روی آن تاکید می شود، گاهی اوقات آقایان را دلخور می کند. آیا این تفکر شما مصداق فمنیسم نیست؟
نه! من یکی به نعل می زنم، یکی به میخ! با حرف شما هم مخالفم. خیلی وقت ها هم از آقایان حمایت می کنم اما ریشه اصلی را در خانم ها می بینم. چرا که معتقدم هرچه شعور و فرهنگ خانم خانه بالاتر برود، هم بچه اش را بهتر تربیت می کند، هم شوهرش به زندگی مشترکشان علاقه مند تر خواهد شد.
پس اتهام فمنیسم را رد می کنید؟
حتما، من آدم گرا هستم.
فیلم های خانم تهمینه میلانی را دوست دارید؟
زیاد نه! بدم هم نمی آید. بهتر است بگویم نظر خاصی ندارم.
یکی از نکات جالب خانه فیروزه ای که مورد توجه مخاطبین هم قرار گرفته، تیتراژ اول و آخر آن است که با صدای میثم ابراهیمی پخش می شود.
فوق العاده است. او خواننده خوش احساسی است. من و جواد مولانیا هر روز قبل از برنامه از صدابردار می خواهیم این قطعه را در محوطه پخش کند تا انرژی مثبت آن را دریافت کنیم. خوشبختانه ما تهیه کننده خوش ذوق، خوش فکر و خوش سلیقه ای داریم که بهترین ها را دور هم جمع کرده، البته به استثنای من.
اجرای مشترک با جواد مولانیا را دوست دارید؟
بله ، عالی است.
از روی رودربایستی که نمی گویید !؟
به هیچ عنوان . او اخلاق حرفه ای دارد و من از همکاری با چنین مجری خوبی لذت می برم.
تا حالا روی آنتن با مهمان برنامه تان دعوا کرده اید؟
نه، اصلا. اما رک و روراست از او انتقاد کرده ام.
چه انتقادی؟
مثلا گفته ام چرا این قد ر خشک هستید؟ چرا حواستان نیست؟ چرا لبخند نمی زنید و مسائلی از این قبیل، آنها هم معمولا با لبخند پاسخ می دهند.
چند بار تا حالا در اجرایتان سوتی داده اید؟
در اجرای تلویزیونی دوبار. بار اول در برنامه (خانه مهر) بو د که آقای یمینی در گوشی من مدام حرف می زدند و حواسم را پرت می کردند. یک لحظه ایشان به یکی از حاضران پشت دوربین گفتند: خداحافظ شما! من هم حواسم پرت شد و وسط برنامه گفتم: خداحافظ شما!
و بار دوم؟
بار دوم در همین خانه فیروزه ای بود که حین اجرا زمین خوردم و بدون مکث تصمیم گرفتم در رابطه با قدم های فکر نکرده صحبت کنم!
ژیلا صادقی را سیزده سال بعد از این چگونه می بینید؟ یعنی در سن 50 سالگی!
فکر می کنم این فضولی در کار خدا باشد.
خب دوست دارید سیزده سال بعد در چه جایگاهی باشید؟
دوست دارم چه جلوی دوربین باشم چه نباشم، به جوان ترها کمک کنم.
امکان دارد روز تهیه کننده برنامه ای شوید؟
نه اصلا من مسئولیت های مالی را بر عهده نمی گیرم.
بازیگری را ادامه خواهید داد؟
به هیچ عنوان . مگر اینکه تمام جزئیات یک فیلم مطابق با خواسته ها و ایده آل های خودم باشد که البته چنین چیزی فعلا ممکن نیست.
مجله کوچه ما – فروردین 1390
نظر خود را بنویسید