صادقانه بايد بگويم با پيشزمينه و علاقه زياد به بازيگري وارد رسانه شدم، در واقع ابتدا تصميم بازيگر شدن بود، اما وقتي متوجه شدم قوانين و قواعد خاصي در فضاي سينما حاكم نيست و براي آنكه به قرارداد اخلاقي كه از قبل با پدر و مادرم بسته بودم پايبند بمانم،
ترجيح دادم با توجه به راهنماييهاي آقايان مظفري و دهقاننسب به سمت اجرا بيايم و پيش خودم فكر كردم ميتوانم گوشهاي از استعدادم را در اين عرصه نشان دهم تا بتوانم تا حدودي به نيازهاي قلبي و عاطفيام نسبت به اين كار پاسخ بدهم. البته ابتدا چندان علاقهاي به كار اجرا نداشتم، اما بعد از مدتي متوجه شدم در اين زمينه هم استعدادهايي دارم كه با پرورششان ميتوانم به جايگاه مناسبي در اين حرفه برسم و كمكم به اين كار علاقهمند شدم، به همين دليل از سال 78 تا امروز عرصه اجرا را با هيچ عرصه ديگري عوض نكردهام، حتي با عرصههايي كه بوي پول ميدهند، مانند تهيه كنندگي !
اجرا ، احساس مسئولیت است
اجرا هماهنگ كردن آستين هزار توماني با مقنعه رنگي نيست، اجرا سر كردن يك چادر معمولي كه كم و بيش دست و پاي مجريان خانم ما را بسته و شاهد پوشش بيرونشان هستيم، نيست، اجرا كتوشلوار رنگي پوشيدن و شيك صحبت كردن نيست، اجرا چشم و ابرو و رابطههاي آنچناني داشتن نيست، اجرا يعني شناسنامه ششدانگ و سند منگولهدار رسانهاي به بزرگي رسانه ملي كه امروز با فشار دادن يك دكمه ميتواني تمام اتفاقات دنيا را به واسطه آن ببيني، بشناسي و دربارهشان قضاوت كني. اجرا كودكانه يا بهتر بگويم احمقانه صحبت كردن نيست، اجرا احساس مسئوليت است نسبت به تكتك آدمها از نوزادي كه تازه متولد شده تا پيرمرد و پيرزني كه همين الان دار فاني را وداع ميكنند؛ چون منِ مجري جلوي دوربين مينشينم و نميدانم چه كسي، كجا، با چه تفكري، آيندهاي، اصلا از چه جنسي بهترين وقت زندگياش را به حرفهاي من اختصاص ميدهد تا شايد كلمهاي ياد بگيرد. همين احساس مسئوليت داشتن من را وادار ميكند به بهتر بودن، به بيشتر دانستن، به ايدهآلتر كار كردن. با اجرا انگار كليدي طلايي در دستان من است كه تمام درهاي قلب و افكار مخاطبان برنامهام با آن باز ميشود و شايد با باز شدن اين درها، روزنهاي رو به آينده براي اين مخاطبان باز شود.
سوال عجیب من
قدم اول براي ورود به عرصه اجرا، خودشناسي است؛ دختر خانم يا آقا پسري كه علاقهمند است تواناييهايش در اين عرصه را بسنجد، ابتدا بايد بداند چقدر علاقهمند و مستعد براي حضور در اين حرفه است. بعضي اوقات كه قرار است از تعدادي آدم براي ورود به اين عرصه تست بگيرم، صادقانه به تعداديشان ميگويم «مثلا تو چي فكر كردي كه اومدي سراغ اجرا؟!» جالب اينجاست كه بعضيهايشان حتي موقع تست دادن به خودشان زحمت نميدهند متني را آماده كرده باشند، چراكه اين روزها عاميانه اجرا كردن، دلقكبازي و لودگي بعضي دوستان، اين شائبه را در ذهن آنها ايجاد كرده كه ما هم ميتوانيم مجري شويم! البته انجام همين كارها در برنامههاي زنده خودش حسابي جرات ميخواهد.
رمز موفقيت من
طي 8 سال فعاليت در عرصه اجرا ديگر به مديرانم ثابت كردهام هيچوقت دچار مميزي نشدهام و خوشحالم مديران سازمان كاملا به طرز تفكري مجرياي به نام ژيلا صادقي احترام گذاشتهاند و بها دادهاند. من در برنامهام مانتوي شيك پوشيدهام چراكه يك دختر جوان ظاهر شيك را دوست دارد، نه اينكه چادر سر كنم و رژ لب قرمز بزنم. مردم ژيلا صادقي را همانطور كه در برنامهاش با يك ساعت شيك، ظاهر آراسته و مقنعهاي كه با يك پيراهن شوميز زيباي دخترانهپسند ميبينند، بيرون هم همانگونه است، نه اينكه مثل بعضيها از دين و مذهب در رسانه صحبت كند و شبش با 6 تا پسر برود كنسرت! من درباره رنگ لباسي كه در برنامهام استفاده ميكنم از منظر روانشناسي درباره همان رنگ صحبت ميكنم، اگر قرار باشد يك روز شاد را براي مردم توصيف كنم، مطمئنا يك لباس با رنگ شاد و روشن خواهم پوشيد، اگر بنا باشد فضاي برنامهام غمگين باشد، براساس باورهاي خودم سعي ميكنم لباسم را نيز همانگونه در نظر بگيرم. البته لباس فقط گوشهاي از كار يك مجري است؛ هيچكس به من نگفته خانم صادقي مانتوي قرمز نپوشيد، كتاني پايتان نكنيد، ساعتتان را با خط كتانيتان ست نكنيد، چون من تمام اين كارها را انجام دادهام اما چون در كارم با تخصص كافي جلو ميروم، كسي به اين چيزها ايرادي نميگيرد، اما خانمي كه در برنامه زنده چادر سرش ميكند و در كنارش خط چشم آنچناني ميكشد يا خط لب تاتو كرده دارد، زماني كه بيرون ميرود مانتوي آنچناني ميپوشد، معلوم است كه با نامه مميزي و اخطار مواجه ميشود. پس چرا از اين نامهها براي من نميآيد؟! بعد از اين اتفاق است كه طرف ميرود دو جا مينشيند ميگويد دستوبال ما مجريان براي اجرا بسته است! پس چرا چنين چيزي براي من نيست؟ پشتم به كسي جز خدا گرم نيست كه چنين حرفهايي ميزنم و رابطهاي ندارم كه بخواهم با خيال راحت هر كاري دلم بخواهد انجام دهم، اما چون حوزه كاريام را تخصصي بلدم، مديران نيز به من اعتماد دارند.
كلاسهاي بيفايده مجريگري
كسي كه ميخواهد مجري شود، بايد يكسري استانداردها از جمله استاندارد صدا، ظاهر، تيپ، اطلاعات كافي و تخصص را داشته باشد و بعد به فكر حضور در اين عرصه بيفتد. شايد خيليها بگويند مگر ميشود يك مجري از همان ابتداي راه اطلاعاتش كامل باشد؟ منظور من هم اين نيست، يك مجري مانند نهالي است كه به مرور زمان با كسب تجربه و اطلاعات تبديل به درختي تنومند در اين عرصه ميشوند، درست مانند بسياري از مجرياني كه امروز براي خود واقعا درختي تنومند هستند. هر چند بعضي اوقات در حق اين عزيزان اجحاف شده است؛ مانند رضا رشيدپور، محمدرضا حسينيان، آقاي ميرفخرايي يا ژاله صادقيان كه هر كدامشان در اين حرفه آدم بزرگي براي خودشان هستند. از ديگر فاكتورهاي مهم براي يك اجراي قوي، داشتن هوش و ذكاوت كافي و هوش هيجاني بالاست. از آنجا كه شخصا نه يك ثانيه و نه حتي يك ريال از زمان و داراييام را صرف كلاسهايي كه امروز به وفور براي مجري شدن برگزار ميشوند، نكردهام، به علاقهمندان اين حوزه نيز پيشنهاد نميكنم در اين كلاسها شركت كنند، چراكه بارها ديدهام دخترها يا پسرهايي كه با اشتياق تمام در اين كلاسها شركت كردهاند به اميد اينكه به زودي تبديل به مجري قابلي خواهند شد، مديران آن مجموعه نيز مجبورند براي اينكه ترم بعد نيز آن فرد در كلاسهايشان ثبتنام كند، شروع ميكنند به گفتن بهبه و چهچه به آن دختر يا پسر بياستعداد! درست به همين دليل هم هست كه هر بار از من براي تدريس در اين كلاسها دعوت شده، به خاطر بيپايه و اساس بودنشان قبول نكردهام زير دين بروم. به نظرم رسانه ملي بايد تمام درهاي فرعياش را ببندد و تنها يك در را براي كساني باز بگذارد كه از يك فيلتر درست و اساسي رد شوند تا هر كسي نتواند به خاطر قد رعنا، دماغ سربالا، چشم شهلا وارد اين عرصه شود!
به حرمت اجرا، پيشنهاد حسن فتحي را رد كردم
به من ربط دارد كه وقتي مجري شدم، ديگر قبول نكنم بازيگر شوم، به من ربط دارد كه وقتي بازيگرم، به خاطر پول بيشتر و هر روز ديده شدن حاضر نشوم جايگاهي به اين حساسي را خدشهدار كنم. همانطور كه من فضا را براي كساني كه رفتهاند درس بازيگري را خواندهاند، تجربه كسب كردهاند و زحمت كشيدهاند تا روزي ثمره زحماتشان را ببينند، تنگ نميكنم، آنها نيز نبايد چنين كاري انجام دهند. شايد جالب باشد بدانيد كارگرداني به بزرگي «حسن فتحي» به خاطر آشنایی ديرينهاي كه با ایشان دارم به من پيشنهاد بازي در جديدترين فيلمش را داد، اما اين خودم هستم كه بايد بدانم من يك مجري هستم، نه بازيگر؛ در حالي كه بنا به گفته بسياري از كارگردانان، هم چهره فتوژنيكي دارم، هم تا حدودي مجري قابلي هستم و هم شايد بتوانم به راحتي بازي هم بكنم، اما خودم بايد حرمت جايگاه يك مجري را حفظ كنم. در حالي كه اگر اين پيشنهاد را قبول ميكردم، شايد هم پول بسيار خوبي برايم داشت، هم شهرتم در كنار حسن فتحي بيشتر ميشد و هم يك سفر 3 ماهه به فرانسه رفته بودم. خودتان قضاوت كنيد، كداميك از مجريان خانم از خدايشان نيست كه چنين پيشنهادي بهشان بشود؟ اما من قدر جايگاهم را ميدانم، چون زحمت كشيدهام، مطالعه كردهام و شب و روز خواندهام.
مجله زندگی ایده آل – شهریور 1390
نظر خود را بنویسید