ژیلا صادقی ، مجری و بازیگر ، جذابیت های زیادی در روستاهای ایران کشف کرده است
من در تهران به دنيا آمدهام و شهرم را خيلي خوب ديدهام. يعني ميتوانم بگويم بيش از 90 درصد از ديدني هاي تهران مثل موزهها، باغ موزهها، كتابخانهها و… را ديدهام. البته نه به اين معني كه خودم شخصا به سراغشان رفته باشم. بلكه معمولا لوكيشن هاي من بوده اند. جايي كه خودم دوست دارم در تهران هرزگاهي به ديدنش بروم، پارك جمشيديه است. آن هم در فصل بهار و تابستان. معمولا با زمستان و سرماي آن ارتباط خوبي ندارم. البته با مهرماه ارتباط خيلي خوبي دارم.
از تهران كه بگذريم بسيار اهل سفر كردن هستم. بيشتر نقاط ايران را ديدهام و در اين ميان بيش از همه روستاهاي مختلف برايم جذابيت داشتهاند. معمولا مناطق كوهستاني و جنگلي را به بيابان ترجيح ميدهم. شايد به اين خاطر باشد كه براي سريال امام حسين (عليه السلام) حدود 40 روز در زمستان در چادر در بيابان زندگي كردم و سختي زندگي در بيابان خاطره خوشي برايم باقي نگذاشته است. ترجيح ميدهم كوير را بيشتر در عكسها و تصاوير زيباي آن ببينم تا تجربه فيزيكي در محيط.
و اما روستاهاي زيبايي كه من در ايران ديدهام. من مخاطبان زيادي دارم كه از روستاها برايم نامه مينويسند و حتي من را به محل زندگيشان دعوت ميكنند. به همين خاطر روستاهاي زيبا و عجيبي را در ايران ديدهام. مثل روستاي حداده، روستاي كياسر، روستاي لارما (كه به قول مخاطبم، در چنان ارتفاع بلندي قرار دارد كه اگر يك قدم آن طرفتر بگذاريم از بالاي كوه به زمين ميافتيم)، روستاهاي بشاگرد (كه در مجموع حدود 44 روستا است)، روستاي خرچنگ (روستاي كوچكي در مازندران كه شكل كلي آن شبيه خرچنگ است و به همين نام مشهور شده) و…
روستاي نيارك را نيز بسيار دوست دارم كه در منطقه ييلاقي استان گيلان پشت سد منجيل و رودبار قرار دارد. اين روستاي خوش آب و هوا حتي در مردادماه نيز مهآلود است. چشمههاي درماني زيادي دارد و مردمانش مهماننواز هستند. اما چون كمتر كسي اين روستا را ميشناسد معمولا غريبهاي در اين روستا ديده نميشود.
در استان فارس، در نزديكي لار، روستاي عجيبي ديدهام به نام گراش. مردم اين روستا را با هزينه خودشان ساختهاند. جايي تميز است كه مساجد فاخر و بسيار زيبايي دارد. در اين جا يك نفر مسجد ميسازد، نفر بعد با هزينه شخصي مسجدي بهتر از او ميسازد به طوري كه روي دست او بلند شود. و بعد نفر ديگري با هزينه شخصي اش، مسجدي بهتر از او مي سازد و اين ماجرا ادامه پيدا مي كند. حتي مردم گراش، يك بيمارستان هزار تخت خوابي دارند كه اميران حوزه خليج فارس براي مداوا خود را به اين جا ميرسانند. درصد بالايي از بيزينس دبي در اختيار مردمان اين روستاست. هنگام ورد با خرما و دوغ محلي از شما پذيرايي مي كنند. اين طعم شيرين و شور براي من اولين بار كمي جاي تعجب داشت. ولي وقتي ديدم كه همه با اشتها آن را ميخورند من هم خوردم و الان به نظرم خيلي خوشمزه است. پسته خرما هم دارند كه به نظرشان براي زخم معده بسيار مفيد است.
روستاي خسروخو در مهاباد نيز در نظرم جذابيت زيادي داشت. براي مثال، مردم اين روستا چالهاي را در زمين حفر ميكنند و در آن آتش درست ميكنند. بعد سر مرغ را جدا ميكنند و مرغ را با تمام پرهايش درون اين چاله مياندازند و روي آن را مي پوشانند. حدود 3 يا 4 ساعت بعد، مرغ را در ميآوردند و پوست و پرش را جدا ميكنند و ميخورند. غذاي بسيار خوشمزهاي است. كته را هم داخل ديگ ميگذارند. اجاقي از سقف آويزان ميكنند كه در اصل خودش مشعل است. باد كه ميوزد اين آتش شعله ور ميشود و برنج با همان وزش باد و شعله آتش پخته ميشود. به همين خاطر ديگ برنجشان كاملا سياه است. اين كته هم طعم بسيار خوبي دارد.
روستاي زيباي ديگري كه ديده ام واريان است. البته اين روستا را بايد با هماهنگي قبلي ببينيد. يعني از قبل با كسي در روستا هماهنگ كنيد تا قايقي را سمت شما بفرستند و شما را به روستا ببرند.زندگي حدودا 15 روزه من در بشاگرد نيز برايم خاطره جالبي است كه چيزهاي زيادي از آنها آموختم. بشاگرديها در كپر زندگي ميكنند و بر خلاف ظاهر محقرانه كپرها وقتي داخل آن مي شويد با سيستم به روز صوتي و ديجيتالي مواجه ميشويد. من اين 15 روز را از طرف كميته امداد به بشاگرد رفته بودم. و ديدم كه در اينجا مردان در كپرها ميمانند و زنان كار ميكنند. فارسي هم بلد نيستند معمولا. مهريه عروسهايشان بز است. اگرچه محروميت در اين منطقه وجود دارد ولي با رسيدگيهاي كميته امداد در اينجا مدارس شبانهروزي تاسيس شده و اتفاقا نتايج بسيار خوبي داشته زيرا آمار قبولي فرزندانشان در كنكور بسيار بالا بوده است.
شايد بتوانم بگويم كه 50 درصد سفرهايم شخصي بوده و 50 درصد ديگر كاري. در سفرهاي كاريام هميشه فقط روي كارم متمركز هستم. و با خودم مي گويم يك بار ديگر براي ديدن و تفريح به اين جا سفر ميكنم. مثلا هر بار كه براي كار به مشهد مي روم حتما تا فاصله يك هفته بعد از آن يك بار ديگر به مشهد مي روم و فقط زيارت مي كنم. جنگلهاي 2000 و رشت در استان گيلان را سالي يك بار مي بينم. و ابيانه از آن سفرهاي كاري بود كه جذابيتش آنقدر برايم زياد بود كه يك بار ديگر براي دل خودم به آنجا سفر كردم.
در كل ديدن مناطق بكر را بسيار دوست دارم تا حدي كه حدود 7 سال به لواسان رفتم و در آنجا زندگي كردم.
روزنامه جام جم – 15 آبان 1392
Comment
سلام
من یک لارمایی هستم
ممنون از تعریف زیباتون از روستای لارما